آن روح را که عشق حقیقی شعار نیست

آن روح را که عشق حقیقی شعار نیست
نابوده به که بودن او غیر عار نیست

در عشق باش که مست عشقست هر چه هست
بی کار و بار عشق بر دوست بار نیست

گویند عشق چیست بگو ترک اختیار
هر کو ز اختیار نرست اختیار نیست

عاشق شهنشهیست دو عالم بر او نثار
هیچ التفات شاه به سوی نثار نیست

عشقست و عاشقست که باقیست تا ابد
دل بر جز این منه که به جز مستعار نیست

تا کی کنار گیری معشوق مرده را
جان را کنار گیر که او را کنار نیست

آن کز بهار زاد بمیرد گه خزان
گلزار عشق را مدد از نوبهار نیست

#مولانای_جانم
دیدگاه ها (۲)

بازپرسید ز گیسوی شکن در شکنشکاین دل غمزده سرگشته گرفتار کجاس...

پرپرواز ندارماما...دلی دارم و حسرت درناهاو به هنگامی که مرغا...

بر هم نزند دست خزان بزم ریاحینگر باد به بستان برد از زلف تو ...

گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاقساکن شود بدیدم و مشتاق‌تر شدمدستم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط