پارت چهاردهم
پارت چهاردهم
از زبان تهیونگ
از وقتی اومدیم اینجا کلا محوش شده بودم هر جوره زیباست نگاهش لبخندش آدم رو دیوونه میکنه دیوانه وار عاشق شدم الان که قراره بازی کنیم فرصت خوبیه که بهش اعتراف کنم فقط برادرش، احساس میکنم منو میکشه
از زبان ادمین
همگی دوره هم نشستن و تهیونگ شیشه رو چرخوند شیشه به سمت جین و لیا وایستاد لیا قراره بپرسه
لیا:خب جرئت یا حقیقت
جین: جرئت
لیا:خب برو از پنجره به بیرون داد بزن من عاشق لیام
بقیه:اووخوبه
جین:باشه رفت داد زد و گفت من عاشق لیام مثل دیوونه ها دوستش دارم
لیا:😍😍😁😁
چندین بار اینطور رفته بودن جیمین که یه بار جرئت انتخاب کرده بود کوک بهش گفته بود تا مست بشی باید بنوشی الان جیمین کامل مست بود تقریبا آخر های شب بود بلاخره شیشه بین میسو و تهیونگ افتاد (چیه فکر کردین شیوا قراره باشه)میسو قراره بپرسه
میسو:خب جناب کیم جرئت یا حقیقت
تهیونگ: حقیقت
میسو:خب اسم دختری که عاشقشی چیه آیا الان تو این جمع هستش
تهیونگ :بله دقیقاً همینجاست
میسو :خب اون شخص کیه
تهیونگ:شیوا
بردیا :چیییی تو الان چی گفتی 😡😡😡😤
یهو بردیا از یقه تهیونگ گرفت و بلندش کرد هوا شیوا که شوکه شده بود با صدای بردیا ازشک درومد پسرا هم وقتی دیدن بردیا تهیونگ رو برده هوا رفتن پیشش تا ندارن به تهیونگ آسیبی بزنه دخترا هم همو بغل کرده بودن و داشتن میلرزیدن شیوا هم سریع مانع داداشش شد
شیوا:بردیا داری چیکار میکنی مگه چیکار کرد که اینطور شدی
بردیا :نشنیدی گفت عاشق تو (مکالمه شون به فارسیه )
شیوا :خب که چی عاشق شدن این قدر عصبانیت نمیخاد که
بردیا:تو..تو..نکنه عاشقش شدی
شیوا :آره شدمممممم
بردیا یقه تهیونگ رو ول کرد و پرتش کرد اینور وای آروم پرتش کرد پسرا رفتن دور تهیونگ جمع شدن و بردیا رفت دقیقا روبروی شیوا
همه داشتن بهشون نگاه میکردن ولی باز هیچی نمیفهمیدن
بردیا :تو راست میگی تو واقعا عاشقش شدی
شیوا:آره ولی اون نمیدونست منم الان فهمیدم اونم عاشقمه
بردیا:باشه اگه میخای یه بار باهاش امتحان کن اگه واقعا همو دوست داشته باشید من همیشه حمایتتون میکنم و قل میدم به مامان هم چیزی نگم
شیوا:تو بهترینی
بعد همو به مدت طولانی بغل کردن بعد با یه صدا از هم جدا شدن
میسو:یعنی چی ما از حرفاتون هیچی نمیفهمیم فقط فارسی حرف میزنید به ما دیگه داره بر میخوره
کوک:راست میگه دیگه عیبه
تهیونگ :خب حالا چی گفتین
شیوا و بردیا:😅😅
شیوا:ببخشید واقعا ولی ما وقتی عصبی میشیم اینطور حرف میزنیم الان دیگه مشکلمون حل شد
جین :خب از کجا مونده بودیم ها تهیونگ به تو اعتراف کرد
تهیونگ:😏پوزخند
شیوا:برای این که بحث رو عوض کنه گفت
ااااساعت دو دیگه الان چیمیشه کرد
لیا :بهتره دیگه بریم
از زبان تهیونگ
از وقتی اومدیم اینجا کلا محوش شده بودم هر جوره زیباست نگاهش لبخندش آدم رو دیوونه میکنه دیوانه وار عاشق شدم الان که قراره بازی کنیم فرصت خوبیه که بهش اعتراف کنم فقط برادرش، احساس میکنم منو میکشه
از زبان ادمین
همگی دوره هم نشستن و تهیونگ شیشه رو چرخوند شیشه به سمت جین و لیا وایستاد لیا قراره بپرسه
لیا:خب جرئت یا حقیقت
جین: جرئت
لیا:خب برو از پنجره به بیرون داد بزن من عاشق لیام
بقیه:اووخوبه
جین:باشه رفت داد زد و گفت من عاشق لیام مثل دیوونه ها دوستش دارم
لیا:😍😍😁😁
چندین بار اینطور رفته بودن جیمین که یه بار جرئت انتخاب کرده بود کوک بهش گفته بود تا مست بشی باید بنوشی الان جیمین کامل مست بود تقریبا آخر های شب بود بلاخره شیشه بین میسو و تهیونگ افتاد (چیه فکر کردین شیوا قراره باشه)میسو قراره بپرسه
میسو:خب جناب کیم جرئت یا حقیقت
تهیونگ: حقیقت
میسو:خب اسم دختری که عاشقشی چیه آیا الان تو این جمع هستش
تهیونگ :بله دقیقاً همینجاست
میسو :خب اون شخص کیه
تهیونگ:شیوا
بردیا :چیییی تو الان چی گفتی 😡😡😡😤
یهو بردیا از یقه تهیونگ گرفت و بلندش کرد هوا شیوا که شوکه شده بود با صدای بردیا ازشک درومد پسرا هم وقتی دیدن بردیا تهیونگ رو برده هوا رفتن پیشش تا ندارن به تهیونگ آسیبی بزنه دخترا هم همو بغل کرده بودن و داشتن میلرزیدن شیوا هم سریع مانع داداشش شد
شیوا:بردیا داری چیکار میکنی مگه چیکار کرد که اینطور شدی
بردیا :نشنیدی گفت عاشق تو (مکالمه شون به فارسیه )
شیوا :خب که چی عاشق شدن این قدر عصبانیت نمیخاد که
بردیا:تو..تو..نکنه عاشقش شدی
شیوا :آره شدمممممم
بردیا یقه تهیونگ رو ول کرد و پرتش کرد اینور وای آروم پرتش کرد پسرا رفتن دور تهیونگ جمع شدن و بردیا رفت دقیقا روبروی شیوا
همه داشتن بهشون نگاه میکردن ولی باز هیچی نمیفهمیدن
بردیا :تو راست میگی تو واقعا عاشقش شدی
شیوا:آره ولی اون نمیدونست منم الان فهمیدم اونم عاشقمه
بردیا:باشه اگه میخای یه بار باهاش امتحان کن اگه واقعا همو دوست داشته باشید من همیشه حمایتتون میکنم و قل میدم به مامان هم چیزی نگم
شیوا:تو بهترینی
بعد همو به مدت طولانی بغل کردن بعد با یه صدا از هم جدا شدن
میسو:یعنی چی ما از حرفاتون هیچی نمیفهمیم فقط فارسی حرف میزنید به ما دیگه داره بر میخوره
کوک:راست میگه دیگه عیبه
تهیونگ :خب حالا چی گفتین
شیوا و بردیا:😅😅
شیوا:ببخشید واقعا ولی ما وقتی عصبی میشیم اینطور حرف میزنیم الان دیگه مشکلمون حل شد
جین :خب از کجا مونده بودیم ها تهیونگ به تو اعتراف کرد
تهیونگ:😏پوزخند
شیوا:برای این که بحث رو عوض کنه گفت
ااااساعت دو دیگه الان چیمیشه کرد
لیا :بهتره دیگه بریم
۳.۷k
۱۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.