پارت دوازدهم
پارت دوازدهم
ته:واقعا عالی بودی
بعد کلی بازی کردن دیدم ساعت ۵ باز مثل ظهر همگی داشتیم رفتیم آشپز خونه غذا پختیم این سری.دلمهمو.کوفته.خورشت قیمه.برنجوتهدیگ.سوپخامه.زرشکوپلوبامرغ گذاشتم تقریبا نه کارمون تموم شد همه غذاها رو روی میز چیدیم و نشستیم شروع کردیم به خوردن داشتیم بگو بخند غذامون رو میخوردیم که یهو تلفنم زنگ خورد وای داداشم بود
شیوا:هیشش ساکت باشین داداشم زنگ زده شیوا جواب داد و همه هم داشتن نگاهشون میکردن ولی هیچی نمیفهمیدم چون داشتن فارسی حرف میزدن
(مکالمهی شیوا و بردیا)
شیوا:سلام داداش چطوری خوبی
بردیا:سلام پرنسس تو چطوری
شیوا:من هستم تو چیکار میکنی
بردیا:اتفاقا الان سوار ماشین شدم دارم میام خونت ۱۰دقیقه دیگه میرسم
شیوا:چیییییی داری میای این جا چرا بهم چیزی نگفتی
بردیا:میخواستم سوپرایزت کنم
شیوا:باشه منتظرم بای
میسو:چیشده،
شیوا:بدبخت شدم داداشم داره میاد این جا ۱۰ دقیقه دیگه میرسه
جین:خب الان چیکار کنیم
شیوا:هیچی الان باهاش آشنا میشید
میسو :داداشت چه کاری میکنه
شیوا:بسکتبالیسته
تهیونگ:اسمش چیه
شیوا:بردیا
بعد چند مین در زده شد
شیوا:اومد
رفت درو باز کرد
شیوا:داداشششششش
بردیا:پرنسسسسسس
همو به مدت طولانی بغل کردن بقیه هم داشتن تماشاشون میکردن و باز هیچی نمیفهمیدن
شیوا:خیلی دلم برات تنگ شده بوددددد
بردیا:منم پرنسس بعد شیوا رو از پیشونیش بوسید
بردیا:ببین برات چی خریدم از کیفش یه قوطی درآورد و به شیوا دادشیوا وقتی باز کرد دیدم یه جفت کفش بلوری شیشه ای هست
شیوا :داداششش مرسیییی خیلی دوست دارم از کجا میدونستی
بردیا:من همچیو میدونم حالا بپوششون
شیوا پوشید و بعد اومدن پیش بقیه
بردیا :اینا کین شیوا
شیوا:دوستانم بزار معرفیشون کنم بعد همه رو تک تک معرفی کرد
میسو و لیا فقط داشتن به بردیا نگاه میکردن حتی غذاهم نمیخوردم و پسرا هم از حسودی داشتن میمردن بردیا چون کره ای بلد بود دیگه کره ای حرف زدن تا بقیه هم بفهمن
پایان پارت دوازدهم
امیدوارم خوشتون اومده باشه دوستون دارم بای 💗❤️
ته:واقعا عالی بودی
بعد کلی بازی کردن دیدم ساعت ۵ باز مثل ظهر همگی داشتیم رفتیم آشپز خونه غذا پختیم این سری.دلمهمو.کوفته.خورشت قیمه.برنجوتهدیگ.سوپخامه.زرشکوپلوبامرغ گذاشتم تقریبا نه کارمون تموم شد همه غذاها رو روی میز چیدیم و نشستیم شروع کردیم به خوردن داشتیم بگو بخند غذامون رو میخوردیم که یهو تلفنم زنگ خورد وای داداشم بود
شیوا:هیشش ساکت باشین داداشم زنگ زده شیوا جواب داد و همه هم داشتن نگاهشون میکردن ولی هیچی نمیفهمیدم چون داشتن فارسی حرف میزدن
(مکالمهی شیوا و بردیا)
شیوا:سلام داداش چطوری خوبی
بردیا:سلام پرنسس تو چطوری
شیوا:من هستم تو چیکار میکنی
بردیا:اتفاقا الان سوار ماشین شدم دارم میام خونت ۱۰دقیقه دیگه میرسم
شیوا:چیییییی داری میای این جا چرا بهم چیزی نگفتی
بردیا:میخواستم سوپرایزت کنم
شیوا:باشه منتظرم بای
میسو:چیشده،
شیوا:بدبخت شدم داداشم داره میاد این جا ۱۰ دقیقه دیگه میرسه
جین:خب الان چیکار کنیم
شیوا:هیچی الان باهاش آشنا میشید
میسو :داداشت چه کاری میکنه
شیوا:بسکتبالیسته
تهیونگ:اسمش چیه
شیوا:بردیا
بعد چند مین در زده شد
شیوا:اومد
رفت درو باز کرد
شیوا:داداشششششش
بردیا:پرنسسسسسس
همو به مدت طولانی بغل کردن بقیه هم داشتن تماشاشون میکردن و باز هیچی نمیفهمیدن
شیوا:خیلی دلم برات تنگ شده بوددددد
بردیا:منم پرنسس بعد شیوا رو از پیشونیش بوسید
بردیا:ببین برات چی خریدم از کیفش یه قوطی درآورد و به شیوا دادشیوا وقتی باز کرد دیدم یه جفت کفش بلوری شیشه ای هست
شیوا :داداششش مرسیییی خیلی دوست دارم از کجا میدونستی
بردیا:من همچیو میدونم حالا بپوششون
شیوا پوشید و بعد اومدن پیش بقیه
بردیا :اینا کین شیوا
شیوا:دوستانم بزار معرفیشون کنم بعد همه رو تک تک معرفی کرد
میسو و لیا فقط داشتن به بردیا نگاه میکردن حتی غذاهم نمیخوردم و پسرا هم از حسودی داشتن میمردن بردیا چون کره ای بلد بود دیگه کره ای حرف زدن تا بقیه هم بفهمن
پایان پارت دوازدهم
امیدوارم خوشتون اومده باشه دوستون دارم بای 💗❤️
۲.۷k
۱۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.