ویو تهیونگ
ویو تهیونگ
وقتی میرای اینارو گفت سریع رفتم و بغلش کردم که یوهو میرای با بغض گفت
_ تهیونگ ... اگه من عمل کنم ... و سالم بیرون............ ( حرفش با قرار گرفتن لب های تهیونگ رو لب هتش نصفه موند )
+ حتا فکرشم نکن ... من ... بعد تو با کسی نمی رم ... تو هم سالم و سلامت از اون اتاق عمل بیرون میای ... اوکی ؟
_ اوکی ( سرشو به چپ و راست تکون داد )
فکر کنم سرم داره گیج می ره ... می شه بخوابیم ؟
+ آره ( خنده )
فردا ( زمان عمل )
ویو میرای
خیلی می ترسیدم که بعد رفتن من تهیونگ بلایی سر خودش بیاره .. ولی تهیونگ فکر می کرد برای عملم می ترسم پس هی دلداریم می داد
ویو تهیونگ
الان ۴ ساعت از وقتی که میرای تو اتاق عمله می گذره و هی دکترا و پرستارا می رفتن و میومدن که بالاخره تصمیم گرفتم که ..........................
~ ساری که کم شد ~
بقیه تو پارت بعدی 🤍❤️🩹
وقتی میرای اینارو گفت سریع رفتم و بغلش کردم که یوهو میرای با بغض گفت
_ تهیونگ ... اگه من عمل کنم ... و سالم بیرون............ ( حرفش با قرار گرفتن لب های تهیونگ رو لب هتش نصفه موند )
+ حتا فکرشم نکن ... من ... بعد تو با کسی نمی رم ... تو هم سالم و سلامت از اون اتاق عمل بیرون میای ... اوکی ؟
_ اوکی ( سرشو به چپ و راست تکون داد )
فکر کنم سرم داره گیج می ره ... می شه بخوابیم ؟
+ آره ( خنده )
فردا ( زمان عمل )
ویو میرای
خیلی می ترسیدم که بعد رفتن من تهیونگ بلایی سر خودش بیاره .. ولی تهیونگ فکر می کرد برای عملم می ترسم پس هی دلداریم می داد
ویو تهیونگ
الان ۴ ساعت از وقتی که میرای تو اتاق عمله می گذره و هی دکترا و پرستارا می رفتن و میومدن که بالاخره تصمیم گرفتم که ..........................
~ ساری که کم شد ~
بقیه تو پارت بعدی 🤍❤️🩹
۶.۵k
۲۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.