من چقد با این پارته گریه کردم عـــخـــی :'(
من چقد با این پارته گریه کردم عـــخـــی :'(
خوب خوب ^ـــــ^
❄ستارگان عاشق❄
پارت《60》
✧هیومین✧
از یه طرف خوشحال بودم از یه طرف ناراحت.به سهون گفتم که خوابم درست بوده.خیلی خوشحال شده بود.۳ روز تو دهکده های بوسان ول میچرخیدم.هرچیم از مردم میپرسیدم هیچی نمیگفتن.انگار اصن اهل تلویزیون نبودن.
امروز آخرین روز تو مدرسه بود.بلاخره تموم شد و ما خیلی چیزا یاد گرفتیم...عشق...عاشق شدن،حالا دیگه آهنگای عاشقونه برامون خیلی خشک و بی ارزش به نظر نمیومد.دفترچه عزیزم ممنون که همیشه به دردودلام گوش دادی.دفترمو بستمو انداختم تو ساک بزرگم.دوتا چمدونمو بزور از اتاق کشوندم بیرون.جیونم خرس سهونو بغل کرده بودو میورد_جیوووون همه چیو برداشتی؟ +آرههههه _میرم یه نگاه بندازم
چقد دلم برای اینجا تنگ میشد برای تخت صورتیم.یاد موقعی افتادم که سهون رو تختم زیر پتو قایم شده بود.لبخند نشست رو لبام.زیر تخت جیونو نگاه کردم.چیزی نبود.زیر تخت خودمو نگاه کردم،یه جعبه بود،کشوندمش بیرونو بازش کردم یه دی وی دی بود.یاد کریس افتادم اون برام این آهنگو نوشته بود.
+هیوووو بدو خانم چویی و بقیه میخوان خدافظی کنن.در اتاقو با هزار وعده دلتنگی بستم.روش نوشته بود(پارک جیون،پارک هیومین)
کاش روز اولی بود که میومدم اینجا.همه رفته بودن بیرون فقط من مونده بودم.
از خوابگاه اومدم بیرونو درشو بستم.
رفتم تو سالن اصلی چه غلغله ای بود.خانم چویب رو بلندی وایستادو گفت:امروز روز فارغ التحصیلیتونه گرچه شماها قبلا فارغ التحصیل شدین...ولی میدونم که الان خیلی چیزا یاد گرفتین و بهتر از قبل برای مردم آهنگ میخونید.شماها الان یک خواننده بالغ هستید.درکناردوستاتون شادی و غمو تجربه کردید.آهنگ نوشتید و آلبوم دادید بیرون
اما الان وقتشه...تورتون شروع شده باید هرجا بریدو اجرا کنید آهنگایی که نوشتیدو.مردم هنوز شمارو رو استیج ندیدن.اونجا جای حقیقی شماست.و اگر عشقتون نسبت به مردم واقعی باشه اوناهم از صمیم قلب دوستتون دارندو تشویقتون میکنن.ما دلمون براتون تنگ میشه موفق باشید ستاره ها.بغض تو گلوی همه بود.بیشتریا گریه میکردن.قطره اشک رو صورت خانم چویی میدرخشید.
میون اون همه جمعیت بی قرار دنبال سهون میگشتم.
اونروز شی وونو همونطوری ول کردمو رفتم.یکم ناراحت بودو خداروشکر نمیومد سمتم
همگی رفتیم جلوی در خروجی.گروها دونه به دونه میرفتن تو اتوبوسا.شایدم رفته.ناراحت سوار اتوبوس شدم.با بی تی اس و میس ای بودیم.نشستم کنار سویونو به مدرسه نـگاه کردم.خبرنگارا از اتوبوسا فیلم میگرفتن.اتوبوس راه افتاد...اشکمو با گوشه آستینم پاک کردم.
✬سویونگ✬
_عه عه دروغ گو خودت افتادی به پام ببخشمت. چان:هاهاهاهاها الکی نگوووو کی تو جشن کریسمس ضایعم کرد.گفتی منو ببخش تا نگم سوتیتو بعد من بخشیدمت باز سوتیمو گفتی_خو حقته جعبه ی شکلاتمو له کردی منم ضایعت کردم &بترکی هنوز دارن منو مسخره میکنن _ولی جان من دلم با اون فیلم وحشتناکه خنک شددد.&هنوز دردش تو خونم جاریه_برو برو لوس نشو &من لوسم یا تو که همش منو بغل میکنی؟
زدم تو کلش_توکه زرت و زرت منو میبوسی چی؟
تاعو:وااااای ماااااماااان!!!دی او وحشتناک نگامون کرد.کریسم چانو نگاه کرد.بکم با حرص چانو نگاه میکرد.قیافه ی همشون خنده دار شده بود.آخ نزدیک بود بترکم از خنده
لی خواب تشریف داشت.شیو هم هی دی اورو نیشگون میگرفت میخواست کلوچه های دی اورو بگیره.
سهون پکر کنار لوهان نشسته بود.
وااااو همشون تو چند دیقه آنالیز کردم.اوهان چنم داشت آهنگ گوش میدادکای هم همینطور.سوهو داشت کتاب عشقولانه میخوندش.آخر اونو به من نداد تا بخونمش.
✾سوهو✾
آخ که چقد این عاشقونس.نزدیک بود اشکم دربیاد.چان و سویونگ عین موش و گربه به هم میپریدن.
بعضی مواقع زیر چشمی ته یونو نگاه میکردم ولی غرورم نمیذاشت بگم دوسش دارم.
آه بلندی کشیدم.رسیدیم به کمپانی اس ام. همه پیاده شدیمو رفتیم اونجا یه مهمونی کوچیکی بود.مهمونامونم خبرنگارا بودن.مجبور شدیم باهاشون مصاحبه کنیم.*سوهو چی از اونجا یاد گرفتی و چه احساسی داری لطفا بگو_اونجا...واقعا عالی بود.
من قول میدم که بهتر از قبل عمل کنمو احساس خوبیو برای طرفدارام به وجود بیارم.مردم لطفا منتظر ما باشید...
#loverstars
خوب خوب ^ـــــ^
❄ستارگان عاشق❄
پارت《60》
✧هیومین✧
از یه طرف خوشحال بودم از یه طرف ناراحت.به سهون گفتم که خوابم درست بوده.خیلی خوشحال شده بود.۳ روز تو دهکده های بوسان ول میچرخیدم.هرچیم از مردم میپرسیدم هیچی نمیگفتن.انگار اصن اهل تلویزیون نبودن.
امروز آخرین روز تو مدرسه بود.بلاخره تموم شد و ما خیلی چیزا یاد گرفتیم...عشق...عاشق شدن،حالا دیگه آهنگای عاشقونه برامون خیلی خشک و بی ارزش به نظر نمیومد.دفترچه عزیزم ممنون که همیشه به دردودلام گوش دادی.دفترمو بستمو انداختم تو ساک بزرگم.دوتا چمدونمو بزور از اتاق کشوندم بیرون.جیونم خرس سهونو بغل کرده بودو میورد_جیوووون همه چیو برداشتی؟ +آرههههه _میرم یه نگاه بندازم
چقد دلم برای اینجا تنگ میشد برای تخت صورتیم.یاد موقعی افتادم که سهون رو تختم زیر پتو قایم شده بود.لبخند نشست رو لبام.زیر تخت جیونو نگاه کردم.چیزی نبود.زیر تخت خودمو نگاه کردم،یه جعبه بود،کشوندمش بیرونو بازش کردم یه دی وی دی بود.یاد کریس افتادم اون برام این آهنگو نوشته بود.
+هیوووو بدو خانم چویی و بقیه میخوان خدافظی کنن.در اتاقو با هزار وعده دلتنگی بستم.روش نوشته بود(پارک جیون،پارک هیومین)
کاش روز اولی بود که میومدم اینجا.همه رفته بودن بیرون فقط من مونده بودم.
از خوابگاه اومدم بیرونو درشو بستم.
رفتم تو سالن اصلی چه غلغله ای بود.خانم چویب رو بلندی وایستادو گفت:امروز روز فارغ التحصیلیتونه گرچه شماها قبلا فارغ التحصیل شدین...ولی میدونم که الان خیلی چیزا یاد گرفتین و بهتر از قبل برای مردم آهنگ میخونید.شماها الان یک خواننده بالغ هستید.درکناردوستاتون شادی و غمو تجربه کردید.آهنگ نوشتید و آلبوم دادید بیرون
اما الان وقتشه...تورتون شروع شده باید هرجا بریدو اجرا کنید آهنگایی که نوشتیدو.مردم هنوز شمارو رو استیج ندیدن.اونجا جای حقیقی شماست.و اگر عشقتون نسبت به مردم واقعی باشه اوناهم از صمیم قلب دوستتون دارندو تشویقتون میکنن.ما دلمون براتون تنگ میشه موفق باشید ستاره ها.بغض تو گلوی همه بود.بیشتریا گریه میکردن.قطره اشک رو صورت خانم چویی میدرخشید.
میون اون همه جمعیت بی قرار دنبال سهون میگشتم.
اونروز شی وونو همونطوری ول کردمو رفتم.یکم ناراحت بودو خداروشکر نمیومد سمتم
همگی رفتیم جلوی در خروجی.گروها دونه به دونه میرفتن تو اتوبوسا.شایدم رفته.ناراحت سوار اتوبوس شدم.با بی تی اس و میس ای بودیم.نشستم کنار سویونو به مدرسه نـگاه کردم.خبرنگارا از اتوبوسا فیلم میگرفتن.اتوبوس راه افتاد...اشکمو با گوشه آستینم پاک کردم.
✬سویونگ✬
_عه عه دروغ گو خودت افتادی به پام ببخشمت. چان:هاهاهاهاها الکی نگوووو کی تو جشن کریسمس ضایعم کرد.گفتی منو ببخش تا نگم سوتیتو بعد من بخشیدمت باز سوتیمو گفتی_خو حقته جعبه ی شکلاتمو له کردی منم ضایعت کردم &بترکی هنوز دارن منو مسخره میکنن _ولی جان من دلم با اون فیلم وحشتناکه خنک شددد.&هنوز دردش تو خونم جاریه_برو برو لوس نشو &من لوسم یا تو که همش منو بغل میکنی؟
زدم تو کلش_توکه زرت و زرت منو میبوسی چی؟
تاعو:وااااای ماااااماااان!!!دی او وحشتناک نگامون کرد.کریسم چانو نگاه کرد.بکم با حرص چانو نگاه میکرد.قیافه ی همشون خنده دار شده بود.آخ نزدیک بود بترکم از خنده
لی خواب تشریف داشت.شیو هم هی دی اورو نیشگون میگرفت میخواست کلوچه های دی اورو بگیره.
سهون پکر کنار لوهان نشسته بود.
وااااو همشون تو چند دیقه آنالیز کردم.اوهان چنم داشت آهنگ گوش میدادکای هم همینطور.سوهو داشت کتاب عشقولانه میخوندش.آخر اونو به من نداد تا بخونمش.
✾سوهو✾
آخ که چقد این عاشقونس.نزدیک بود اشکم دربیاد.چان و سویونگ عین موش و گربه به هم میپریدن.
بعضی مواقع زیر چشمی ته یونو نگاه میکردم ولی غرورم نمیذاشت بگم دوسش دارم.
آه بلندی کشیدم.رسیدیم به کمپانی اس ام. همه پیاده شدیمو رفتیم اونجا یه مهمونی کوچیکی بود.مهمونامونم خبرنگارا بودن.مجبور شدیم باهاشون مصاحبه کنیم.*سوهو چی از اونجا یاد گرفتی و چه احساسی داری لطفا بگو_اونجا...واقعا عالی بود.
من قول میدم که بهتر از قبل عمل کنمو احساس خوبیو برای طرفدارام به وجود بیارم.مردم لطفا منتظر ما باشید...
#loverstars
۵.۴k
۲۴ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.