پارت ۱۴
پارت ۱۴
ددی_شوگره_اجباریه من
ساعت ۳ بعدظهر شده بود...
جیمین ویو:
خواب بودم که متوجه شدم یچیزی بین دستامه...محکمتر بخودم فشوردمش،حس کردم عروسکیه ک همیشه تو بچگی داشتمش...
بازم محکمتر بغلش کردم که آهی شنیدم و بیدار شدم...
سانامی:: ب..ببخشید داشتین خفم میکردین🥺
جیمین:: چ..چی تووو
سانامی بلند شد و نشست...
جیمین:: برای چی رو تخت من خوابیدی؟؟!!
سانامی:: د..دیگه پیشتون نمیخابم
جیمین:: الآنم برو بیرون
سانامی:: چشم ارباب
سانامی پا شد و یواش رفت بیرون...
سانامی:: مردکه الدنگ از خداتم باشه پیشت میخابم من این افتخارو به هرکسی نمیدم😒
جیمین:: حیف کار دارم وگرنه میدونستم باهات چیکار کنم
سانامی:: ب..ببخشییید😭
جیمین:: گمشو کنار حالمو بهم میزنی
سانامی با گریه رفت تو اتاقش و کلی ترسید...جیمین پشت سرش بود که داشت بهش فوش میداد...
جیمین:: های دختر الان باید عاجوما بیاد میرم بیرون شب میام...
جیمین اینو گفت و رفت بیرون
ددی_شوگره_اجباریه من
ساعت ۳ بعدظهر شده بود...
جیمین ویو:
خواب بودم که متوجه شدم یچیزی بین دستامه...محکمتر بخودم فشوردمش،حس کردم عروسکیه ک همیشه تو بچگی داشتمش...
بازم محکمتر بغلش کردم که آهی شنیدم و بیدار شدم...
سانامی:: ب..ببخشید داشتین خفم میکردین🥺
جیمین:: چ..چی تووو
سانامی بلند شد و نشست...
جیمین:: برای چی رو تخت من خوابیدی؟؟!!
سانامی:: د..دیگه پیشتون نمیخابم
جیمین:: الآنم برو بیرون
سانامی:: چشم ارباب
سانامی پا شد و یواش رفت بیرون...
سانامی:: مردکه الدنگ از خداتم باشه پیشت میخابم من این افتخارو به هرکسی نمیدم😒
جیمین:: حیف کار دارم وگرنه میدونستم باهات چیکار کنم
سانامی:: ب..ببخشییید😭
جیمین:: گمشو کنار حالمو بهم میزنی
سانامی با گریه رفت تو اتاقش و کلی ترسید...جیمین پشت سرش بود که داشت بهش فوش میداد...
جیمین:: های دختر الان باید عاجوما بیاد میرم بیرون شب میام...
جیمین اینو گفت و رفت بیرون
۲۵.۵k
۱۴ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.