پارت ۱۱
پارت ۱۱
ددی شوگره_ اجباریه من
صبح جیمین با احساس سر دردی از خواب بیدار شد...
لنگه لنگه قدم برداشت و از اتاق رفت بیرون...
آروم از پله ها پایین اومد
جیمین:: اههه عاجوماااااااا،چرا هیچکسی نییییست
سانامی ویو:
با شنیدن صدای داد زدن ارباب از خواب پریدم
از اتاق رفتم بیرون و جیمینو وسط عمارت دیدم
سانامی:: س..سلام ارباب
جیمین:: گمشو برام یه دمنوش درست کن
سانامی:: چشم...عاجوما نیومدن من بجاش کارارو میکنم
جیمین:: اوک
سانامی رفت و دست صورتشو شست بعدشم رفت تو آشپزخونه خونه برای جیمین دمنوش و صبحونه درست کنه...
بیست مین بعد سانامی میز صبحونه رو چید و جیمینم اومد نشست...
جیمین:: چانیوله عوضی باز معلوم نیست کدوم قبرستونی رف...
سانامی نشست رو صندلی و شروع کرد به خوردن...
جیمین با تعجب بهش خیره شد...
سانامی هم تعجب کرد...
سانامی:: ک..کاری کردم
جیمین:: با اجازه کی نشستی اینجا پیش ارباب؟؟؟
سانامی:: ب..ببخشید🥺
سانامی پا شد و رفت داخل اتاقش...
سانامی:: عوضی بی همه چیز حتی نزاشت یچیزی کوفت کنم😐🥺
جیمین:: هووووی دختره کجا رفتی
سانامی با ترس از اتاق رفت بیرون...
سانامی:: ب..بله ارباب
جیمین:: سرم داره میترکه یه قرص بده من
سانامی رفت و قرص آورد جیمینم دوتاشو خورد...
بعد پا شد برن ک سر جاش وایساد...
جیمین:: چی بود دادی مننن
سانامی:: ق..قرص بود🥺
جیمین رفت و جای قرصارو بلند کرد،انگار برای چیزی صبر نداشت...
جیمین:: اهههه ببین چیکار کردی،این قرص تحریک کنندگیه...
سانامی:: چ..چیییییی
جیمین رفت سمت سانامی و یه نگاه خمار بهش انداخت...
جیمین:: حالا که بیدارش کردی خودتم میخابونیش😈
سانامی:: ا..اما اثرات درد دیشبم دارم🥺🥺
جیمین:: یه برده رو حرف اربابش حرف نمیزنه هرزه کوچولوم😈
جیمین دست سانامیو گرفت و کشوندش تو اتاق و درو بست
پرتش کرد رو تخت و لباساشو جر داد...
لباسای خودشم درآورد و پرت کرد یه گوشه...
پارت ۱۲ پی وی...
ددی شوگره_ اجباریه من
صبح جیمین با احساس سر دردی از خواب بیدار شد...
لنگه لنگه قدم برداشت و از اتاق رفت بیرون...
آروم از پله ها پایین اومد
جیمین:: اههه عاجوماااااااا،چرا هیچکسی نییییست
سانامی ویو:
با شنیدن صدای داد زدن ارباب از خواب پریدم
از اتاق رفتم بیرون و جیمینو وسط عمارت دیدم
سانامی:: س..سلام ارباب
جیمین:: گمشو برام یه دمنوش درست کن
سانامی:: چشم...عاجوما نیومدن من بجاش کارارو میکنم
جیمین:: اوک
سانامی رفت و دست صورتشو شست بعدشم رفت تو آشپزخونه خونه برای جیمین دمنوش و صبحونه درست کنه...
بیست مین بعد سانامی میز صبحونه رو چید و جیمینم اومد نشست...
جیمین:: چانیوله عوضی باز معلوم نیست کدوم قبرستونی رف...
سانامی نشست رو صندلی و شروع کرد به خوردن...
جیمین با تعجب بهش خیره شد...
سانامی هم تعجب کرد...
سانامی:: ک..کاری کردم
جیمین:: با اجازه کی نشستی اینجا پیش ارباب؟؟؟
سانامی:: ب..ببخشید🥺
سانامی پا شد و رفت داخل اتاقش...
سانامی:: عوضی بی همه چیز حتی نزاشت یچیزی کوفت کنم😐🥺
جیمین:: هووووی دختره کجا رفتی
سانامی با ترس از اتاق رفت بیرون...
سانامی:: ب..بله ارباب
جیمین:: سرم داره میترکه یه قرص بده من
سانامی رفت و قرص آورد جیمینم دوتاشو خورد...
بعد پا شد برن ک سر جاش وایساد...
جیمین:: چی بود دادی مننن
سانامی:: ق..قرص بود🥺
جیمین رفت و جای قرصارو بلند کرد،انگار برای چیزی صبر نداشت...
جیمین:: اهههه ببین چیکار کردی،این قرص تحریک کنندگیه...
سانامی:: چ..چیییییی
جیمین رفت سمت سانامی و یه نگاه خمار بهش انداخت...
جیمین:: حالا که بیدارش کردی خودتم میخابونیش😈
سانامی:: ا..اما اثرات درد دیشبم دارم🥺🥺
جیمین:: یه برده رو حرف اربابش حرف نمیزنه هرزه کوچولوم😈
جیمین دست سانامیو گرفت و کشوندش تو اتاق و درو بست
پرتش کرد رو تخت و لباساشو جر داد...
لباسای خودشم درآورد و پرت کرد یه گوشه...
پارت ۱۲ پی وی...
۳۵.۱k
۱۴ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.