پارت ۱۳
پارت ۱۳
جئون : اینقدر داد نزن کسی در باز نمی کنه
لونا : روانی ( داد )
جئون : روانی تو هم ( زیر لب )
به نظر شما چرا جئون اجازه نمی دهد لونا بره ؟
بخاطر عشقی که بهش داره یا حس مالکیت
یا هیچ کدوم
(ویو جئون ) رفتم پایین نشستم شروع کردم دوباره کتاب خواندن صدای اون جیغ جیغو هنوز میومد آههه این دختر چرا اینقدر سمج هست آخه اصلا ولش هر چقدر داد بزنه کسی در باز نمی کنه حدود یک ساعت گذشت دیگه صداش نیومد وای نکنه این جیغ جیغو بلایی سر خودش آورده باشه با یاد آوری کار یک سال پیشش سریع رفتم بالا در اتاق باز کردم با صحنهای که دیدم از خنده ای رو لبم نشست خنگول وسط اتاق خوابیده بود آخه خنگول برو رو تخت بخواب آروم به سمتش قدم برداشتم و بلندش کردم گذاشتمش روی تخت ولی با حرفی که تو خواب زد قلبم به درد اومد
لونا : ببخشید مامان نتونستم بیام ( اشک روی گونه های لونا داشت می افتاد )
من با این دختر چیکار کردم زندگیش نابود کردم کاش حرفش باور کرده بودم من من باعث نابودی دنیای شاد این دختر شدم از اتاق خارج شدم و رفتم دوباره رفتم شروع کردم کتاب خوندن اینقدر غرق کتاب بودم که متوجه نشدم کی شب شد بلند شدم نگاهی به ساعت انداختم ساعت
۷ بود رفتم سمت آشپزخونه و یک لیوان آب برداشتم و خوردم رفتم طبقه بالا یک دوش ۱۰ مینی گرفتم و اومدم بیرون حاضر شدم رفتم پایین
جئون: کاتیا .......
کاتیا. : بله
جئون : غذا حاضره
کاتیا: بله می تونین بیاید شروع کنید
جئون. : لونا صدا کن
کاتیا: لونااااا رفت
جئون : چی کی ............
بچهها حمایت یادتون نره راستی بخاطر بعضی ها خیلی حمایت کردن ممنون خیلی خوبید سارانگه 🦋✨
جئون : اینقدر داد نزن کسی در باز نمی کنه
لونا : روانی ( داد )
جئون : روانی تو هم ( زیر لب )
به نظر شما چرا جئون اجازه نمی دهد لونا بره ؟
بخاطر عشقی که بهش داره یا حس مالکیت
یا هیچ کدوم
(ویو جئون ) رفتم پایین نشستم شروع کردم دوباره کتاب خواندن صدای اون جیغ جیغو هنوز میومد آههه این دختر چرا اینقدر سمج هست آخه اصلا ولش هر چقدر داد بزنه کسی در باز نمی کنه حدود یک ساعت گذشت دیگه صداش نیومد وای نکنه این جیغ جیغو بلایی سر خودش آورده باشه با یاد آوری کار یک سال پیشش سریع رفتم بالا در اتاق باز کردم با صحنهای که دیدم از خنده ای رو لبم نشست خنگول وسط اتاق خوابیده بود آخه خنگول برو رو تخت بخواب آروم به سمتش قدم برداشتم و بلندش کردم گذاشتمش روی تخت ولی با حرفی که تو خواب زد قلبم به درد اومد
لونا : ببخشید مامان نتونستم بیام ( اشک روی گونه های لونا داشت می افتاد )
من با این دختر چیکار کردم زندگیش نابود کردم کاش حرفش باور کرده بودم من من باعث نابودی دنیای شاد این دختر شدم از اتاق خارج شدم و رفتم دوباره رفتم شروع کردم کتاب خوندن اینقدر غرق کتاب بودم که متوجه نشدم کی شب شد بلند شدم نگاهی به ساعت انداختم ساعت
۷ بود رفتم سمت آشپزخونه و یک لیوان آب برداشتم و خوردم رفتم طبقه بالا یک دوش ۱۰ مینی گرفتم و اومدم بیرون حاضر شدم رفتم پایین
جئون: کاتیا .......
کاتیا. : بله
جئون : غذا حاضره
کاتیا: بله می تونین بیاید شروع کنید
جئون. : لونا صدا کن
کاتیا: لونااااا رفت
جئون : چی کی ............
بچهها حمایت یادتون نره راستی بخاطر بعضی ها خیلی حمایت کردن ممنون خیلی خوبید سارانگه 🦋✨
۴۵۵
۰۱ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.