قلب بنفش(پارت 15)
دیانا:ارسلان بیدار شو برو لباس بپوش مهمان داره میاد
ارسلان:ولم کن چقدر مهمان(🤣راست میگه همین مهمان همچی زیر سرشونه بعد هم میزارم میرن)
دیانا:آتوسا و امیرن(امیر دوست قدیمی ارسلان هم بود و آتوسا از طریق ارسلان با امیر آشنا شد)
ارسلان:اوم باشه آلان پا میشم
دیانا:خو پاشو
ارسلان:اول بوسم کن
دیانا:ولم کننننن
ارسلان:بابا باشه
دیانا:من برم لباسامو عوض کنم
زنگ خونه خورددددد
دیانا:بیا اومدن خو زود باش دیگهعهه
ارسلان:زود پاشدم و یه پیرهن و شلوار لش پوشیدم
دیانا:من هم زود لباسامو عوض کردم
آتوسا:اوففف چرا اینا در رو باز نمیکنن بزار زنگ بزنم
دیانا: گوشی زنگ خورد زود رفتم و در باز کردم
آتوسا:سلامممم ،پختم چرا در رو باز نمیکنید
دیانا:امم نشنیدیم
آتوسا:ااا نشنیدید پسس
دیانا:آتوساااا
ارسلان:سلام داداش
امیر:سلام خوبییییی
ارسلان:مچکرم
امیر:چخبر
ارسلان:خبرا زیاده بیاین داخل
محو خوندن نشی لایک یادت بره گشنگ 🫀💀✨
اگه از رمان راضی هستی یه 😘بزار کامنت
ارسلان:ولم کن چقدر مهمان(🤣راست میگه همین مهمان همچی زیر سرشونه بعد هم میزارم میرن)
دیانا:آتوسا و امیرن(امیر دوست قدیمی ارسلان هم بود و آتوسا از طریق ارسلان با امیر آشنا شد)
ارسلان:اوم باشه آلان پا میشم
دیانا:خو پاشو
ارسلان:اول بوسم کن
دیانا:ولم کننننن
ارسلان:بابا باشه
دیانا:من برم لباسامو عوض کنم
زنگ خونه خورددددد
دیانا:بیا اومدن خو زود باش دیگهعهه
ارسلان:زود پاشدم و یه پیرهن و شلوار لش پوشیدم
دیانا:من هم زود لباسامو عوض کردم
آتوسا:اوففف چرا اینا در رو باز نمیکنن بزار زنگ بزنم
دیانا: گوشی زنگ خورد زود رفتم و در باز کردم
آتوسا:سلامممم ،پختم چرا در رو باز نمیکنید
دیانا:امم نشنیدیم
آتوسا:ااا نشنیدید پسس
دیانا:آتوساااا
ارسلان:سلام داداش
امیر:سلام خوبییییی
ارسلان:مچکرم
امیر:چخبر
ارسلان:خبرا زیاده بیاین داخل
محو خوندن نشی لایک یادت بره گشنگ 🫀💀✨
اگه از رمان راضی هستی یه 😘بزار کامنت
۵.۹k
۰۹ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.