ادامه
ادامه
اولین رابطش زمانی بود که 18 سالش بود
البته بازم با یونگی البته نمیشه بهش گفت رابطه چون نه دخترونگیش گرفته نشد
فلش بک
توی بار مست مست بود و داشت با یونها میرقصید
یونگی هم اونشب خسته به خاطر کاراش تصمیم گرفته بود به بار بره وقتی وارد شد بوی گند الکل به ریه هاش وارد شد ولی کم کم بهش عادت کرد
پیش رفیق الدنگش که ازش متنفر بود ولی به اجبار نشست جونهو بازم با دخترای هرزه اونما در حال لاس زنی بود... از جونهو خسته شده بود و به جکسون زنگ زد تا به پیشش بیتد بعد 10 مین جکسون هم اومد و شروع کردن به نوشیدن ویسکی 80 درصدی کم کم داشتن مست میشدن و باهم له سمت استیج رفتن و شروع کردن به رقصیدن یونگی در حال رقصیدن بود که تنش با دختری برخورد میکنه وقتی که اوگو میبینه قیافش براش آشنا بود ولی به خاطر ویسکی و مستی یادش نمیومد. چونه دختر رو گرفتو به سمت بالا برد بهش خیره شد و گفت
_شرمنده بانوی زیبا... میخوای جبرانش کنم؟!
+پرنس.. میتونم بپرسم چجوری میخوای جبران کنی؟!
_نظرت با اتاق وی ای پی چیه؟!
+البته...
از سر مستی به سمت اتاق حرکت میکنن یونگی شروع میکنه به بوسیدن هانا ولی هانا و یونگی از سر مستی خوابشون میبره و بیهدش میشن
فرداش
یونگی و هانا اط خواب بیدار شدن و هم دیگه رو کنار هم روی تخت دیدن هانا شکه شده بود با موهای ژولیده نشت و به یونگی نگاه کرد و یونگی هم تو شک بود ـ
_تو اینجا چیکار میکنی؟!
+به تو چه تو اینجا چیکار میکنی؟!
_به تو چه؟!
+یزی از دیشب یادت میاد؟!
_نه تو چی؟!
+منم نه
خوابم میادددد بعد از ظهر نخوابیدم تولد مامانم بود
اولین رابطش زمانی بود که 18 سالش بود
البته بازم با یونگی البته نمیشه بهش گفت رابطه چون نه دخترونگیش گرفته نشد
فلش بک
توی بار مست مست بود و داشت با یونها میرقصید
یونگی هم اونشب خسته به خاطر کاراش تصمیم گرفته بود به بار بره وقتی وارد شد بوی گند الکل به ریه هاش وارد شد ولی کم کم بهش عادت کرد
پیش رفیق الدنگش که ازش متنفر بود ولی به اجبار نشست جونهو بازم با دخترای هرزه اونما در حال لاس زنی بود... از جونهو خسته شده بود و به جکسون زنگ زد تا به پیشش بیتد بعد 10 مین جکسون هم اومد و شروع کردن به نوشیدن ویسکی 80 درصدی کم کم داشتن مست میشدن و باهم له سمت استیج رفتن و شروع کردن به رقصیدن یونگی در حال رقصیدن بود که تنش با دختری برخورد میکنه وقتی که اوگو میبینه قیافش براش آشنا بود ولی به خاطر ویسکی و مستی یادش نمیومد. چونه دختر رو گرفتو به سمت بالا برد بهش خیره شد و گفت
_شرمنده بانوی زیبا... میخوای جبرانش کنم؟!
+پرنس.. میتونم بپرسم چجوری میخوای جبران کنی؟!
_نظرت با اتاق وی ای پی چیه؟!
+البته...
از سر مستی به سمت اتاق حرکت میکنن یونگی شروع میکنه به بوسیدن هانا ولی هانا و یونگی از سر مستی خوابشون میبره و بیهدش میشن
فرداش
یونگی و هانا اط خواب بیدار شدن و هم دیگه رو کنار هم روی تخت دیدن هانا شکه شده بود با موهای ژولیده نشت و به یونگی نگاه کرد و یونگی هم تو شک بود ـ
_تو اینجا چیکار میکنی؟!
+به تو چه تو اینجا چیکار میکنی؟!
_به تو چه؟!
+یزی از دیشب یادت میاد؟!
_نه تو چی؟!
+منم نه
خوابم میادددد بعد از ظهر نخوابیدم تولد مامانم بود
- ۴.۵k
- ۲۹ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط