مدیر جیمین پارک جیمین بیاد دفتر

#𝑳𝑶𝑽𝑬_𝑴𝒀_𝑻𝑬𝑨𝑪𝑯𝑬𝑹
𝒑𝒂𝒓𝒕 ⁵
مدیر: جیمین.. پارک جیمین بیاد دفتر
مدیر به سمت در رفت و گفت.: منتظرم
مدیر نگاه بدی به نامجون کرد و از کلاس بیرون رفت.
جیمین از جاش بلند شد تا به دفتر مدیر بره نگاهی به تهیونگ و جونگکوک انداخت که استرسشون زمانی که مدیر اومده بود داخل فعال شده بود و وقتی اسم جیمین رو اوردن بدتر شد.
به سمت در کلاس حرکت کرد که نامجون چشمکی به معنی اینکه چیشده زد.. جیمین هم آروم گفت نمیدونم.
پشت در وایساده بود.استرس داشت دستش عرق کرده بود و میلرزید. آروم در زد و بعد از شنیدن بیا تو در رو باز کرد.
مدیر: بشین... پارک.
جیمین هیچ وقت مدیر رو اینطوری بد اخلاق ندیده بود. آروم روی مبل نشست و به مدیر نگاه میکرد.
مدیر: میبینم که به دخترم بی احترامی کردی پسره ی عوضی.
جیمین نگاهی به مدیر کرد. زنگ تفریح خورده شد.
......
یونگی با عجله از کلاس بیرون اومد.
واقعاً بچه های کلاس ¹²_¹ بچه های شلوغی بودن.
به سمت کلاس ¹²-² رفت تا نامجون رو ببینه.. اکثر بچه ها از کلاس بیرون اومدا بودن نامجون سر میزش نشسته بود و تهیونگ و جونگکوک بر عکس روی صندلی رو به معلم نشسته بودن(یعنی پشتی صندی رو به نامجون بود و صورتشون سمت پشتی ندلی بود.)
با تعجب به اطاف نگاه میکرد که جین بدو بدو به سمتشون اومد.
•چرا جیمین دفتره مدیره؟!!
نگاه پر تعجبش رو به جین داد و گفت: چی؟!
سریع به سمت دفتر مدیر رفت.. جین هم همراهش رفت. در رو با شتاب باز کرد و مثل پیشی عصبی به مدیر نگاه کرد و بعد به جیمین.
مدیر: به به آقایون... شما دو تا به علاوه پارک جیمین. کیم تهیونگ. کیم نامجون. جئون جونگکوک اخراجین. هری.
نامجون سریع در رو باز کرد و با جونگکوک و تهیونگ پرت شد داخل. در رو پشت سرشون بستن.
جیمیم از جاش بلند شد و نگاهشو به مدیر داد
+اقای لی.. خواهشاً به خاطر من این هفت پنج نفر رو اخراج نکنین..
یونگی بی خبر گوشیش رو از تو جیبش در اورد و آروم گزاشت رو حالت ضبط صدا و خیلی آروم طوری که مدیر متوجه نشه گوشیش رو گزاشت تو جیبش
+خفه شو پسره یه آشغال... به خاطر تو هرزه و بی لیاقت آبروی دختر من رفت.
جیمین فقط به حرف مدیر گوش میداد.. ولی با کلمه هرزه سرشو اورد بالا.. اروم آروم چشاش به رنگ خون تغییر کردن یونگی و جونگکوک و تهیونگ و نامجون هم فهمیدن.
یونگی تو ذهنش به خودش گفت؛: اگه امروز اخراجت نکنم مرد نیستم مین یونگی هم نیستم. به سمت مدیر حمله ور شد و یکی محکم زد به صورتش(مشت) انقدر زد انقدر زد که صدای دعواشون به بیرون رفت که یهو یه نفر در رو باز کرد... نیلی.
نیلی: بابا.(ترسیده) جیمین... لطفاً.. خواهظ میکنم استاد مین رو بگیر..
جیمین نگاهی به صورت ترسیده دختر رو به روش کرد و دستشو آروم گزاشت رو شونش ولی یونگی همچنان هم ادامه میداد.. دستشو..
دیدگاه ها (۰)

ادامه... دستشو گرفت و آروم کشید که باعث شد بیوفته تو بغل جیم...

خب هرکی میخواد همو شات کنیم تو کامنتا بگهفقط یک روزه

ادامه اولین رابطش زمانی بود که 18 سالش بود البته بازم با یون...

اینم دو تای دیگه

پارت ۲۲جونگکوک: هیونگ شمع هارو فوت کن یونگی: باشه همه شروع م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط