فیک به عشق باور دارم
فیک به عشق باور دارم
پارت : ۲۴
در همین حین یهو ... همه درد ها متوقف میشه و فیلیکس وارد اتاق میشه ...
فیلیکس: خب خب ... خانم کیم باعث شدی اینا انقدر درد بکشن !
ناراحتی ؟ افسردگی ؟ چیزی ؟!
ا.ت : خفه شوووووووو لعنتییییییییی (داد)
کوک : ا.ت چی میگی؟
تهیونگ: اون ... الان از همه ی ما بیشتر قدرت داره ...
ا.ت : آره... قدرت داره !
ولی حیف که مغز نداره ... کاش بجای قدرت یکم عقل داشتتتتت (داد)
کوک : ا.ت ببند
تهیونگ: وای ا.ت خفه خون بگیرررر
فیلیکس: نه اتفاقا بگو ... حتما خیلی سخت بوده که این همه سال توی خودت نگه داشتی و هیچی نگفتی ..بگوووو
فیلیکس وسط حرفاش میاد سمت ا.ت و اونو هل میده عقب و حرف میزنه و دوباره هل میده عقب و تکرار میکنه اینکارو
تهیونگ: فیلیکس.... عااااااااایییییییی
کوک : چیکارش کر...
فیلیکس: بهش شوک دادم یا همون دردی که همتون کشیدید! ... تا اون باشه دیگه نگه فیلیکس ! باید بگه قربان یا اربابببببب
تهیونگ: باشه ..عااییی .... ارباب
فیلیکس بعد شنیدن کلمه ارباب یه علامت میده و درد ته متوقف میشه و حالت چهره اش تغییر میکنه و لبخند میزنه که انگار راحت شده ...
تهیونگ : ممنون ... ارباب
فیلیکس لبخندی از روی قدرت و لذت میزنه و میره سمت ته ... چونه اش رو میگیره و میگه : خیلی بد شده واست نه ؟ وای یادته گفتی من عمراً تورو آدم صدا کنم ... حالا بهم میگی ارباب؟!!!
فیلیکس بلند میخنده و میره سمت کوک ... کوک همچنان مات و مبهوت به فیلیکس خیره شده بود که فیلیکس زانو میزنه و میگه : سلام کوکییی جونمم به یادت روز های گذشته امون دوست من تو میتونی منو ... عاااام همون دوست ارباب من یا یه چیزی تو این مایه ها بگی ...
کوک : خیلی بزدلی ... فیلیکس
فیلیکس: نه نه نه بگووووو دوست ارباب من !
کوک : جالبه از اینکه بهت گفتم بزدل ناراحت نشدی اما وقتی به اسمت صدات کردم ناراحت شدی ..احمقی.. دوست ارباب من !
فیلیکس خیره نگاه میکنه که انگار از دست کوک عصبیه اما یکمی بعد از اونجا دور میشه و میره سمت ا.ت
فیلیکس: تو ا.ت !
ا.ت : خفه شو ... داشتم فکر میکردم که بهت فوشی چیزی بدم ولی هر چی بهت بگم تعریف محسوب میشهههههع ( عربده )
فیلیکس با حرص به ا.ت نگاه کرد .. و بلندش کرد و برد بیرون و درو پشت سرش بست ...
فیلیکس محکم ا.ت رو میگیره و میبره و پرتش میکنه توی یه اتاقی ...
ا.ت : عااییییییییی دردم اومد لعنتیییی
فیلیکس: ساکت شو ..
فیلیکس میره یه جایی و با یه وسیله ای ... برمیگرده و با حرفاش ا.ت خشکش میزنه و نفسش بند میااددد ...
مایل به حمایت بیب ¿
پارت : ۲۴
در همین حین یهو ... همه درد ها متوقف میشه و فیلیکس وارد اتاق میشه ...
فیلیکس: خب خب ... خانم کیم باعث شدی اینا انقدر درد بکشن !
ناراحتی ؟ افسردگی ؟ چیزی ؟!
ا.ت : خفه شوووووووو لعنتییییییییی (داد)
کوک : ا.ت چی میگی؟
تهیونگ: اون ... الان از همه ی ما بیشتر قدرت داره ...
ا.ت : آره... قدرت داره !
ولی حیف که مغز نداره ... کاش بجای قدرت یکم عقل داشتتتتت (داد)
کوک : ا.ت ببند
تهیونگ: وای ا.ت خفه خون بگیرررر
فیلیکس: نه اتفاقا بگو ... حتما خیلی سخت بوده که این همه سال توی خودت نگه داشتی و هیچی نگفتی ..بگوووو
فیلیکس وسط حرفاش میاد سمت ا.ت و اونو هل میده عقب و حرف میزنه و دوباره هل میده عقب و تکرار میکنه اینکارو
تهیونگ: فیلیکس.... عااااااااایییییییی
کوک : چیکارش کر...
فیلیکس: بهش شوک دادم یا همون دردی که همتون کشیدید! ... تا اون باشه دیگه نگه فیلیکس ! باید بگه قربان یا اربابببببب
تهیونگ: باشه ..عااییی .... ارباب
فیلیکس بعد شنیدن کلمه ارباب یه علامت میده و درد ته متوقف میشه و حالت چهره اش تغییر میکنه و لبخند میزنه که انگار راحت شده ...
تهیونگ : ممنون ... ارباب
فیلیکس لبخندی از روی قدرت و لذت میزنه و میره سمت ته ... چونه اش رو میگیره و میگه : خیلی بد شده واست نه ؟ وای یادته گفتی من عمراً تورو آدم صدا کنم ... حالا بهم میگی ارباب؟!!!
فیلیکس بلند میخنده و میره سمت کوک ... کوک همچنان مات و مبهوت به فیلیکس خیره شده بود که فیلیکس زانو میزنه و میگه : سلام کوکییی جونمم به یادت روز های گذشته امون دوست من تو میتونی منو ... عاااام همون دوست ارباب من یا یه چیزی تو این مایه ها بگی ...
کوک : خیلی بزدلی ... فیلیکس
فیلیکس: نه نه نه بگووووو دوست ارباب من !
کوک : جالبه از اینکه بهت گفتم بزدل ناراحت نشدی اما وقتی به اسمت صدات کردم ناراحت شدی ..احمقی.. دوست ارباب من !
فیلیکس خیره نگاه میکنه که انگار از دست کوک عصبیه اما یکمی بعد از اونجا دور میشه و میره سمت ا.ت
فیلیکس: تو ا.ت !
ا.ت : خفه شو ... داشتم فکر میکردم که بهت فوشی چیزی بدم ولی هر چی بهت بگم تعریف محسوب میشهههههع ( عربده )
فیلیکس با حرص به ا.ت نگاه کرد .. و بلندش کرد و برد بیرون و درو پشت سرش بست ...
فیلیکس محکم ا.ت رو میگیره و میبره و پرتش میکنه توی یه اتاقی ...
ا.ت : عااییییییییی دردم اومد لعنتیییی
فیلیکس: ساکت شو ..
فیلیکس میره یه جایی و با یه وسیله ای ... برمیگرده و با حرفاش ا.ت خشکش میزنه و نفسش بند میااددد ...
مایل به حمایت بیب ¿
۱۱.۳k
۰۵ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.