فیک ددی روانی من
فیک ددی روانی من
پارت : ۱۳
در واقع اون .. اکس ا.ت بود ...
ویو اکس ا.ت :
داشتم دنبال ا.ت میگشتم تا بهش تجاوز کنم یا بهتره بگیم یکم خوش بگذرونیم !
اما ا.ت رو پیدا نکردممممم تا اینکه اون دیوونه ی احمق ... یعنی آقای کوک رو دیدم !!!!!
اون ازم خواست برای ا.ت یه دکتر خبر کنم !
کوک احمق کجا با این عجله ... برات بد نمیشه اگه یه نگاهی کنی... نگاه نمیکنی ؟ به ضرر خودته نه اونه !
فلش بک به ۳ و ۴ ساعت بعد :
کوک : پس اون دکتر لعنتیییی چیشددد؟؟؟
ا.ت هنوز بی هوشعههههه!!!!(داد)
... : نمیدونم قربان !
... : قربان جسارتا ... به کی سپرده بودید ؟!
... : درسته ... اون طوری ما میتونم طرف رو پیدا کنیم !
... : البته و ازش بپرسیم دکتر چرا نیومده ؟ اصلا خبر کرده ید نه ؟؟؟
کوک : وای نمیدونم به کی سپرده بوددددمممم !!!
... : چی ؟
.... : بله؟
... : نمیدونین؟
کوک : گفتم نمیدونممممممم
که یه نگهبان وارد اتاق شد ... و گفت : به من سپرده بودید قربان ... اما اون اون اکس ا.ت نبودددد!!!!
کوک : آها چه جاللببب ... جالب تر از اون (لحن ملایم ) اون فاکینگ دکتر کجاسستتتتت( عربده)
... : درست همین جا ... بفرمایید داخل دکتر
دکتر : سلام ... به همگی
کوک : علیک ... (چه ایرانی شد🗿💀😔😂)
به کارت برس جا این حرفاااا
دکتر : بله البته ...
کمی گذشت و کوک خسته شد از معاینه های تکراری و کوک اونجا دومین اشتباهش رو مرتکب شد ... که اون مکان رو ترک کرد !
دکتر بعد رفتن کوک لبخندی شیطانی میزنه و میگه : فهمیدم مشکل کجاست آقایون!
... : چی ؟
... : کجاست ؟
نگهبان: بفرمایید !
دکتر : اون یه بیماری خاصی گرفته برین اینایی که مینویسم رو بیارین تا بدم بخوره !
... : باشه!
... : مطمئن هستین مریضه ؟
... : درسته ا.ت سالم بنظر میومد !
دکتر : من بهتر میدونم یا شمااااا یه بارکی پاشین بیاین درمان هن کنین تجویز هم کنین ... ( داد)
... : ببخشین
... : معذرت میخوام ... بفرمایین
کمی بعد دکتر لیست عجیب و غریبی که اصلا شبیه دارو نبودن به اونا داد ... کمی بعد اونا رفتن پایین عمارت پیش خدمتکار ها و ... تا اون لیست رو آماده کنن
فلش بک به زمانی که لیست رو جور میکنن :
... : خب بریم؟
... : آره تموم شد بریم ؟
... : بریم که دیر نشه !
ویو کوک : خیلی گشنمه رفتم پایین پیش خدمتکار ها تا ازشون بخوام چیزی آماده کنن
کوک : سلام
خدمتکار ها: سلام قربان .. چیزی شده؟!
کوک : نه فقط گشنمه ...
خدمتکار ها : اما یکم پیش سرباز ها و ... براتون غذا آوردن که !!!
کوک : چی؟
یکی از خدمتکار ها : قربان تا دقایقی پیش چند تا سرباز با دو بهونه کاملا متفاوت اومدن اینجا یکی برای غذا آوردن برای شما و یکی هم برای ا.ت !
کوک که داشت از اشپز خونه خارج میشد گفت : آها .. آره اون بی هوشی ا.ت
یکی از خدمه: بی هوشی ؟
یکی دیگه : نه قربان اشتباهه ا.ت مریضه شما بهشون گفتید !
کوک : چی؟؟
مایل به حمایت بیب¿
پارت : ۱۳
در واقع اون .. اکس ا.ت بود ...
ویو اکس ا.ت :
داشتم دنبال ا.ت میگشتم تا بهش تجاوز کنم یا بهتره بگیم یکم خوش بگذرونیم !
اما ا.ت رو پیدا نکردممممم تا اینکه اون دیوونه ی احمق ... یعنی آقای کوک رو دیدم !!!!!
اون ازم خواست برای ا.ت یه دکتر خبر کنم !
کوک احمق کجا با این عجله ... برات بد نمیشه اگه یه نگاهی کنی... نگاه نمیکنی ؟ به ضرر خودته نه اونه !
فلش بک به ۳ و ۴ ساعت بعد :
کوک : پس اون دکتر لعنتیییی چیشددد؟؟؟
ا.ت هنوز بی هوشعههههه!!!!(داد)
... : نمیدونم قربان !
... : قربان جسارتا ... به کی سپرده بودید ؟!
... : درسته ... اون طوری ما میتونم طرف رو پیدا کنیم !
... : البته و ازش بپرسیم دکتر چرا نیومده ؟ اصلا خبر کرده ید نه ؟؟؟
کوک : وای نمیدونم به کی سپرده بوددددمممم !!!
... : چی ؟
.... : بله؟
... : نمیدونین؟
کوک : گفتم نمیدونممممممم
که یه نگهبان وارد اتاق شد ... و گفت : به من سپرده بودید قربان ... اما اون اون اکس ا.ت نبودددد!!!!
کوک : آها چه جاللببب ... جالب تر از اون (لحن ملایم ) اون فاکینگ دکتر کجاسستتتتت( عربده)
... : درست همین جا ... بفرمایید داخل دکتر
دکتر : سلام ... به همگی
کوک : علیک ... (چه ایرانی شد🗿💀😔😂)
به کارت برس جا این حرفاااا
دکتر : بله البته ...
کمی گذشت و کوک خسته شد از معاینه های تکراری و کوک اونجا دومین اشتباهش رو مرتکب شد ... که اون مکان رو ترک کرد !
دکتر بعد رفتن کوک لبخندی شیطانی میزنه و میگه : فهمیدم مشکل کجاست آقایون!
... : چی ؟
... : کجاست ؟
نگهبان: بفرمایید !
دکتر : اون یه بیماری خاصی گرفته برین اینایی که مینویسم رو بیارین تا بدم بخوره !
... : باشه!
... : مطمئن هستین مریضه ؟
... : درسته ا.ت سالم بنظر میومد !
دکتر : من بهتر میدونم یا شمااااا یه بارکی پاشین بیاین درمان هن کنین تجویز هم کنین ... ( داد)
... : ببخشین
... : معذرت میخوام ... بفرمایین
کمی بعد دکتر لیست عجیب و غریبی که اصلا شبیه دارو نبودن به اونا داد ... کمی بعد اونا رفتن پایین عمارت پیش خدمتکار ها و ... تا اون لیست رو آماده کنن
فلش بک به زمانی که لیست رو جور میکنن :
... : خب بریم؟
... : آره تموم شد بریم ؟
... : بریم که دیر نشه !
ویو کوک : خیلی گشنمه رفتم پایین پیش خدمتکار ها تا ازشون بخوام چیزی آماده کنن
کوک : سلام
خدمتکار ها: سلام قربان .. چیزی شده؟!
کوک : نه فقط گشنمه ...
خدمتکار ها : اما یکم پیش سرباز ها و ... براتون غذا آوردن که !!!
کوک : چی؟
یکی از خدمتکار ها : قربان تا دقایقی پیش چند تا سرباز با دو بهونه کاملا متفاوت اومدن اینجا یکی برای غذا آوردن برای شما و یکی هم برای ا.ت !
کوک که داشت از اشپز خونه خارج میشد گفت : آها .. آره اون بی هوشی ا.ت
یکی از خدمه: بی هوشی ؟
یکی دیگه : نه قربان اشتباهه ا.ت مریضه شما بهشون گفتید !
کوک : چی؟؟
مایل به حمایت بیب¿
۱۶.۹k
۰۵ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.