وقتی که شب بساط غزل رو به راه شد

وقتی که شب بساط غزل رو به راه شد
بغضم شکست و عاشقی ام را گواه شد
او رفت و آتشی به دلم زد که ناگهان
طبعم به شعر غم زده ای پا به ماه شد
دیشب پیام داد که دنیای من تویی
فورا" ولی نوشت ببخش اشتباه شد
با دیگران اگر غزلی عاشقانه بود
هر وقت پیش چشم من آمد سیاه شد ـ
تنها به این بهانه که نامحرم هميم
وقتی به ما رسید محبت گناه شد
روحم همیشه کنج نگاهش پلاس بود
حیف از جوانیم که در آنجا تباه شد
دیدگاه ها (۴)

مرا دیوانه کن با ناز چشمتکه دلتنگم برای ساز چشمتچه سازم من ز...

آغاز شکفتن بود ، دنیا همه دیدن داشتچون کودک نابالغ دل شوق ...

گــرچــه مــجــنــونــم و صــحــرای جــنــون جــای مــنــســ...

دامی‌ست که باید بکشاند به گناهمسيبی که تو انداخته باشی سرِ ر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط