آغاز شکفتن بود دنیا همه دیدن داشت

آغاز شکفتن بود ، دنیا همه دیدن داشت
چون کودک نابالغ دل شوق دویدن داشت
یک چند پی گلها ، یک چند کنار رود
همراه پرستو ها ، رویای پریدن داشت
با ماه سخن میگفت با قاصدکان نجوا
عاشق شده وجانش بیتاب وتپیدن داشت
هرصبح پر از لبخند هر روز پر از شادی
احساسِ خوشِ بودن هرلحظه وزیدن داشت
ای کاش که از دلها افسانه نمی کو چید
پروانه ی شادیها در باغ چمیدن داشت
در میکده و مسجد مستان و فقیهان جمع
مستی ندهد دعوی دستار رمیدن داشت
دنیا به کسی سودی ، هرگز ندهد اما
از جمله ی کالاها ، چشم تو خریدن داشت
ما قصه خود گفتیم خاموش شده خفتیم
ایکاش که بازین عمرچون صبح دمیدن داشت
دیدگاه ها (۹)

به تعجب ننگر زردے این سیمایمعجب آن است ڪه تو باشے و...

ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺑــــــﻪ ﺩﻟــﺖ ﺑﺎﺷـــﺪ …ﺁﻥ ﺭﺍ ﻫـــﺮ ﺟﺎﯾـــﯽ ﻧﮕــﺬﺍﺭ …ﺍ...

مرا دیوانه کن با ناز چشمتکه دلتنگم برای ساز چشمتچه سازم من ز...

وقتی که شب بساط غزل رو به راه شدبغضم شکست و عاشقی ام را گواه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط