روایتاز اول نوشت

روایت..از اول نوشت

اندیشه آرام از زلالی چشمه چشمت سر میخورد
زمان وقفه میاندازد
من در خواب های ایستاده خود
دردی را علاج میکنم
جان پیچ های خفته را بیدار می کند
اینک تولد تابستان است
و یخچال های درونم
آبستن سقوطی دوباره اند
از بهار چیزی جز طولانی شدن های خرداد نمانده است"

هر کو نکند فهمی زین کلک خیال انگیز
نقشش بحرام از خود صورتگر چین باشد
دیدگاه ها (۴)

هبوط‌....تو به شیوه ی باران پر از طراوت تکراری...

پیداشدگان

پیچ و تاب ....باشد بیدارش نمیکنم..میگویمبگذار بخوابدتا تو را...

و عجیب سهراب میخواند

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط