﴿فرشته شیطانی ﴾
﴿فرشته شیطانی ﴾
پارت 19
☆........................................................☆
بعد اون ماجرا به خانه هسیونگ گرفتن ،
هسیونگ همان طور که کنار یونجون نشسته بود و به حرف های سانو گوش میداد پرسید..
" چرا باهاشون دعوات شده بود؟"
سانو کمی مکث کرد و ادامه داد...
" موضوع مهمی نبود ....!"
یونجون با اخم بهش نگاه کرد منظورش چیه موضوع مهمی نبود؟!....
" همین جوریش هم به خاطرت عصابم خط خطیه درست بگو چه غلطی کردی افتادن دنبالمون لعنتی!!"
سانو به یونجون و بعد به هسیونگ نگاه کرد انگار که دلش نمی خواست دلیل دعوا یشان را بگوید .... سانو بعد کمی سکوت گفت ..
" چند روز قبل با بومگیو رفته بودیم بار که سونگون قبلاً توش بود داشت خوش می گذاشت که چند تا پسر آمدن مزاحم مون شدن ... بهمون گفتن این جا جای ما بوده اول با آرامش حرف زدیم بعد که فهمیدم قرار نیست اونا با آرامش رفتار کنن ما هم مثل اونا رفتار کردیم..."
هیسونگ سوالی نگاهش کرد ...
" به خاطر همین آمدن دنبالتون یا دلیل دیگه ای داره؟! غیر ممکنه به خاطر همچین چیزی بیوفتن دنبالتون ..."
یونجون هم با حرف های هسیونگ موافقت کرد ...سانو لب زد ....
"درسته فقط همین نبود ما دعوامون شد اونا بهمون حمله کردن ما هم کتک شون زدیم از بار انداختنمون بیرون چون دعوا کرد بودیم ما هم رفتیم رو ماشین شون خط انداختیم همین...."
یونجون با تعجب داشت نگاه میکرد که هسیونگ با صدای بلندی زد زیر خنده میون خندا های برید برید گفت ..
" خط انداختن رو ماشین مردم مدل جدید تنبیه؟!"
یونجون به مبل تکیه داد لب زد ..
" چطور همچین چیزی رو بهمون نگفتی ؟!
آینا روانی هستن میدونی احمق اگه با متور بودیم بهمون می زدن حالا تو جهنم با هم بودیم چطور همچین غلطی کردی ؟!"
سانو با خشم غرید ..
"اتفاقی نیفتاده که آنقدر عصبی هستی!
بعدش هم حق شون بود "
" باشه باشه تو درست میگی اگه دوباره کاری کنم چی می خواهی چه غلطی بکنی ؟؟!"
سانو بی پروا لب زد ..
" هیچ کار دیگه فکر نکنم کاریمون داشته باشن "
هسیونگ همون طور که به مکالمه این دو تا گوش داده بود بلند شد ..
"بچه ها بهتره این بحث رو تموم کنید
منم میرم چیزی برای خوردن بیارم اوکی ؟!"
یونجون هم بلند شد و به سمت یکی از اتاق ها رفت .. یونجون گفت
" باشه هسیونگ منم میرم دستشویی دست و صورتمو بشورم ۰۰"
یونجون وارد یکی از اتاق ها شد و رفت دستشوی بعد از اینکه کارش تموم شد بیرون آمد ....
هسیونگ تازه به این ویلا آمده بود و بعضی از اتاق ها هنوز خالی بودن و این یکی از اتاق های بود که خالی بود داخل اتاق نصفش شیشه بود و همه باغچه رو می شود از داخل اتاق دید و کنار اتاق یک دستشوی برای مهمان ها بود ...
یونجون وقتی از دستشوی بیرون آمد لحظه ای ذهنش بهش گفت به باغچه نگاه کند ..
به من باغچه برگشت با چشم بین درخت
ادامه دارد.....
پارت 19
☆........................................................☆
بعد اون ماجرا به خانه هسیونگ گرفتن ،
هسیونگ همان طور که کنار یونجون نشسته بود و به حرف های سانو گوش میداد پرسید..
" چرا باهاشون دعوات شده بود؟"
سانو کمی مکث کرد و ادامه داد...
" موضوع مهمی نبود ....!"
یونجون با اخم بهش نگاه کرد منظورش چیه موضوع مهمی نبود؟!....
" همین جوریش هم به خاطرت عصابم خط خطیه درست بگو چه غلطی کردی افتادن دنبالمون لعنتی!!"
سانو به یونجون و بعد به هسیونگ نگاه کرد انگار که دلش نمی خواست دلیل دعوا یشان را بگوید .... سانو بعد کمی سکوت گفت ..
" چند روز قبل با بومگیو رفته بودیم بار که سونگون قبلاً توش بود داشت خوش می گذاشت که چند تا پسر آمدن مزاحم مون شدن ... بهمون گفتن این جا جای ما بوده اول با آرامش حرف زدیم بعد که فهمیدم قرار نیست اونا با آرامش رفتار کنن ما هم مثل اونا رفتار کردیم..."
هیسونگ سوالی نگاهش کرد ...
" به خاطر همین آمدن دنبالتون یا دلیل دیگه ای داره؟! غیر ممکنه به خاطر همچین چیزی بیوفتن دنبالتون ..."
یونجون هم با حرف های هسیونگ موافقت کرد ...سانو لب زد ....
"درسته فقط همین نبود ما دعوامون شد اونا بهمون حمله کردن ما هم کتک شون زدیم از بار انداختنمون بیرون چون دعوا کرد بودیم ما هم رفتیم رو ماشین شون خط انداختیم همین...."
یونجون با تعجب داشت نگاه میکرد که هسیونگ با صدای بلندی زد زیر خنده میون خندا های برید برید گفت ..
" خط انداختن رو ماشین مردم مدل جدید تنبیه؟!"
یونجون به مبل تکیه داد لب زد ..
" چطور همچین چیزی رو بهمون نگفتی ؟!
آینا روانی هستن میدونی احمق اگه با متور بودیم بهمون می زدن حالا تو جهنم با هم بودیم چطور همچین غلطی کردی ؟!"
سانو با خشم غرید ..
"اتفاقی نیفتاده که آنقدر عصبی هستی!
بعدش هم حق شون بود "
" باشه باشه تو درست میگی اگه دوباره کاری کنم چی می خواهی چه غلطی بکنی ؟؟!"
سانو بی پروا لب زد ..
" هیچ کار دیگه فکر نکنم کاریمون داشته باشن "
هسیونگ همون طور که به مکالمه این دو تا گوش داده بود بلند شد ..
"بچه ها بهتره این بحث رو تموم کنید
منم میرم چیزی برای خوردن بیارم اوکی ؟!"
یونجون هم بلند شد و به سمت یکی از اتاق ها رفت .. یونجون گفت
" باشه هسیونگ منم میرم دستشویی دست و صورتمو بشورم ۰۰"
یونجون وارد یکی از اتاق ها شد و رفت دستشوی بعد از اینکه کارش تموم شد بیرون آمد ....
هسیونگ تازه به این ویلا آمده بود و بعضی از اتاق ها هنوز خالی بودن و این یکی از اتاق های بود که خالی بود داخل اتاق نصفش شیشه بود و همه باغچه رو می شود از داخل اتاق دید و کنار اتاق یک دستشوی برای مهمان ها بود ...
یونجون وقتی از دستشوی بیرون آمد لحظه ای ذهنش بهش گفت به باغچه نگاه کند ..
به من باغچه برگشت با چشم بین درخت
ادامه دارد.....
۲.۲k
۱۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.