ادامه پارت 19
ای ذهنش بهش گفت به باغچه نگاه کند ..
به من باغچه برگشت با چشم بین درخت ها و گل ها می گشت و تماشا می کرد چشمش به چیزی سیاه خورد ..
بیشتر دقت کرد کمی جلو تر رفت نگاه کرد از بین چند تا درخت آدم که من ولی انگار موجودی بزرگی سیاه رنگ وایساده بود فقط سرش مشخص بود چیزی دیده نمی شد فقط میشه گفت یک سر بود که به یونجون زل زده بود یونجون بعد چند ثانیه نگاه کردن به آن موجود شوکه شد چون اون موجود تکون خورد ...تا همین حالا فکر می کرد توهم زده ولی تکان خوردن اون موجود باعث شد به این پی ببره که درست می بینه ...
" این دیگه چه کوفتیه "
عرق سرد از پیشانیش ریخت نمی توانست تکان بخورد انگار که یخ زده بود ...
صدای هسیونگ را شنید که از داخل آشپزخانه او را صدا زد به سمت در نگاه کرد ....
" آمدم "
دوباره به باغچه نگاه کرد و در کمال تعجب دیگه چیزی ندید خیلی شوکه شده بود ..
ولی سریع از اتاق بیرون رفت هسیونگ با دیدن یونجون به سمتش برگشت و لب زد ...
" برو درو باز کن فکر کنم وایولت آمده !!"
ادامه دارد.....
به من باغچه برگشت با چشم بین درخت ها و گل ها می گشت و تماشا می کرد چشمش به چیزی سیاه خورد ..
بیشتر دقت کرد کمی جلو تر رفت نگاه کرد از بین چند تا درخت آدم که من ولی انگار موجودی بزرگی سیاه رنگ وایساده بود فقط سرش مشخص بود چیزی دیده نمی شد فقط میشه گفت یک سر بود که به یونجون زل زده بود یونجون بعد چند ثانیه نگاه کردن به آن موجود شوکه شد چون اون موجود تکون خورد ...تا همین حالا فکر می کرد توهم زده ولی تکان خوردن اون موجود باعث شد به این پی ببره که درست می بینه ...
" این دیگه چه کوفتیه "
عرق سرد از پیشانیش ریخت نمی توانست تکان بخورد انگار که یخ زده بود ...
صدای هسیونگ را شنید که از داخل آشپزخانه او را صدا زد به سمت در نگاه کرد ....
" آمدم "
دوباره به باغچه نگاه کرد و در کمال تعجب دیگه چیزی ندید خیلی شوکه شده بود ..
ولی سریع از اتاق بیرون رفت هسیونگ با دیدن یونجون به سمتش برگشت و لب زد ...
" برو درو باز کن فکر کنم وایولت آمده !!"
ادامه دارد.....
۲.۱k
۱۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.