𝙱𝚕𝚘𝚘𝚍𝚢 𝚋𝚕𝚘𝚘𝚍
𝙱𝚕𝚘𝚘𝚍𝚢 𝚋𝚕𝚘𝚘𝚍
𝙿𝚊𝚛𝚝𝟹
عمل خیلی سریع تموم شد و ا.ت رفت به مامان و بابای یونگی خبر بده
پ.ی. حال پسرم چطوره؟
+حالش خوبه و...(بی هوش شد)
ا.ت بی هوش شد و بردنش تو اتاق و پرستار بهش رسیدگی کرد
پ.ت. حالش چطوره؟
پرستار. خوبه از خستگی و استرسه
بیدار شدی دیدی خونتونی یکم صدا میومد رفتی تو راهرو دیدی صدا از نشیمنگاه طبقه بالایی میاد
+ماک اونجا نمیریم چیشده؟
رفتی دیدی یونگی رو مبل دراز کشیده
م.ی. پسرم این شیر گرمو بخور دیگه بگیر بخواب
_بابا من خوبم اینقد بم فشار نیارین مگ اولین باره ک بهم تیر خورده؟ من میخوام برم خونه و به حساب اون مرتیکه برسم
پ.ی. تا یه مدت هیچکاری نمیکنی و واسه اینکه از کارا با خبر نشی اینجا میمونی
_ولی..
م.ت. ولی نداره تازه دخترمم حواسش هست
پ.ت. من برم ببینم بیدار شده یا ن باید براش توضیح بدیم
پدرت برگشت که تورو دید ک نگاش میکنی نشستین رو مبل کنار یونگی و همه همچیو برات تعریف کردن مغزت داشت سوت میکشید نمیدونستی دقیقا مادر پدرت کی هستن از عصبانیت میخندیدی
+ینی میگین الان من ک دکترم شما بعدا اینارو به من میسپرین؟؟باور نکردنیه(خنده)
همینجوری داشتی میگفتی و اونا ارومت میکردن
_هی دیوونه بازی در نیار تقصیر مادر پدرت نیست
+ینی چییی همتون مافیایین و من تو۲۶سالگی متوجه شدم؟؟؟
_بهتر از اینه ک تو ۶ سالگی متوجه بشی
یهو یه صدایی اومد که حاجو واج داشتی نگاه میکردی
پ.ت. یونگی تو برو تو اتاق ا.ت توهم همراهش برو یونگی دخترمونو به تو میسپرم
+ینیی چییی من نمیرممم اگ اتفاقی بیوفته چی
م.ی. خودت میدونی باید چیکار کنی پسرم(پیشونیشو بوسید)
_اتفاقی براتون نیوفته.
دستتو گرفتو بردتت تو اتاقچ درو قفل کرد پرده هارو کشید و اسلحشو دراورد
+من نمیخوام من میرم پیش..
_خفه شو پدر مادرت همچیو بلدن وقتی نوزاد بودی تو ی دستشون تو بودی تو یه دستشون اسلحه
ساکت شدی صدای گلوله میومد یواشکی درو باز کرد و پدرو مادرت شمارو پوشش دادن بردتت تو در پشتی و سوار ماشین کردتت و گازشو گرفت
+پس..پس..پ.پدرت و...
جوابی نداد توهم نتونستی حرفتو ادامه بدی اون با سرعت زیاد از خونتون دور میشد
+داریم کجا میریم؟
همونجوری ک حرف زدی کلی ماشین دورتون حلقه شدن...
شرط برای پارت بعد:
۱۵لایک
۲۰کامنت
𝙿𝚊𝚛𝚝𝟹
عمل خیلی سریع تموم شد و ا.ت رفت به مامان و بابای یونگی خبر بده
پ.ی. حال پسرم چطوره؟
+حالش خوبه و...(بی هوش شد)
ا.ت بی هوش شد و بردنش تو اتاق و پرستار بهش رسیدگی کرد
پ.ت. حالش چطوره؟
پرستار. خوبه از خستگی و استرسه
بیدار شدی دیدی خونتونی یکم صدا میومد رفتی تو راهرو دیدی صدا از نشیمنگاه طبقه بالایی میاد
+ماک اونجا نمیریم چیشده؟
رفتی دیدی یونگی رو مبل دراز کشیده
م.ی. پسرم این شیر گرمو بخور دیگه بگیر بخواب
_بابا من خوبم اینقد بم فشار نیارین مگ اولین باره ک بهم تیر خورده؟ من میخوام برم خونه و به حساب اون مرتیکه برسم
پ.ی. تا یه مدت هیچکاری نمیکنی و واسه اینکه از کارا با خبر نشی اینجا میمونی
_ولی..
م.ت. ولی نداره تازه دخترمم حواسش هست
پ.ت. من برم ببینم بیدار شده یا ن باید براش توضیح بدیم
پدرت برگشت که تورو دید ک نگاش میکنی نشستین رو مبل کنار یونگی و همه همچیو برات تعریف کردن مغزت داشت سوت میکشید نمیدونستی دقیقا مادر پدرت کی هستن از عصبانیت میخندیدی
+ینی میگین الان من ک دکترم شما بعدا اینارو به من میسپرین؟؟باور نکردنیه(خنده)
همینجوری داشتی میگفتی و اونا ارومت میکردن
_هی دیوونه بازی در نیار تقصیر مادر پدرت نیست
+ینی چییی همتون مافیایین و من تو۲۶سالگی متوجه شدم؟؟؟
_بهتر از اینه ک تو ۶ سالگی متوجه بشی
یهو یه صدایی اومد که حاجو واج داشتی نگاه میکردی
پ.ت. یونگی تو برو تو اتاق ا.ت توهم همراهش برو یونگی دخترمونو به تو میسپرم
+ینیی چییی من نمیرممم اگ اتفاقی بیوفته چی
م.ی. خودت میدونی باید چیکار کنی پسرم(پیشونیشو بوسید)
_اتفاقی براتون نیوفته.
دستتو گرفتو بردتت تو اتاقچ درو قفل کرد پرده هارو کشید و اسلحشو دراورد
+من نمیخوام من میرم پیش..
_خفه شو پدر مادرت همچیو بلدن وقتی نوزاد بودی تو ی دستشون تو بودی تو یه دستشون اسلحه
ساکت شدی صدای گلوله میومد یواشکی درو باز کرد و پدرو مادرت شمارو پوشش دادن بردتت تو در پشتی و سوار ماشین کردتت و گازشو گرفت
+پس..پس..پ.پدرت و...
جوابی نداد توهم نتونستی حرفتو ادامه بدی اون با سرعت زیاد از خونتون دور میشد
+داریم کجا میریم؟
همونجوری ک حرف زدی کلی ماشین دورتون حلقه شدن...
شرط برای پارت بعد:
۱۵لایک
۲۰کامنت
۵.۴k
۳۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.