مافیای جذاب
#مافیای جذاب
# پارت _ ۲۰
کوک : بیا این ماسکارو باید بزنیم که چهرمون معلوم نشه
ته : اوکی
کوک و تهیونگ نزدیک در ورودی مراسم میشن
نگهبان مراسم : ببخشید شما
کوک : ما یکی از مهمون ها هستیم
نگهبان : و اسمتون
کوک : من دکتر یون هستم و ایشون برادرم هستن
نگهبان : بله فهمیدم بفرمایید داخل
کوک و تهیونگ داخل رفتم
" بچه ها قبل از اینکه نامجون خیانت کنه کوک میدونسته نامجون چه کسایی رو میشناسه "
ته : اوووف چقدر بزرگه ، بریم یه نوشیدنی بزنیم
کوک : فعلا تا شروع سخنرانی یه ربع وقت داریم ، بریم
تهیونگ : گارسون دو تا ویسکی بیار
کوک : تهیونگ نباید زیاد مست بشی یه چیز دبگه بخور
ته : نگران نباش خیلی کم میخورم
کوک : اوکی
یه ربع بعد :
کوک : خب الان نامجون سخنرانی میکنه ، باید سریع بریم
ته : بریم
تهیونگ و جونگکوک همونطور که نقشه کشیده بودن از در پشتی میرن و به بخش دوم یعنی مهمونی میرسن
کوک : خب اینجا مردم نیستن همه دارن سخنرانیو گوش میدن فقط باید از پله ها بریم
ته : بریممم
کوک و تهیونگ داشتن به سمت پلا میرفتن که یهو یکی از نگهبانا تهیونگ و میگیره
ویو ته : داشتیم به طرف پله ها میرفتیم که یهو یکی از پشت من رو گرفت
نگهبان : کجا دارین میرین ها خیلی مشکوکین
نزدیک ۲۰ تا نگهبان جمع شد
نگهبان : بزارید به نامجون زنگ بزنم
تا میخواست زنگ بزنه جونگکوک تفنگشو در اورد و بهش شلیک کرد
" بچه ها از اونور افرادای کوک دارن حساب نگهبانای دیگه رو میرسن "
ماسک کوک وته رو بالا گذاشتم
# پارت _ ۲۰
کوک : بیا این ماسکارو باید بزنیم که چهرمون معلوم نشه
ته : اوکی
کوک و تهیونگ نزدیک در ورودی مراسم میشن
نگهبان مراسم : ببخشید شما
کوک : ما یکی از مهمون ها هستیم
نگهبان : و اسمتون
کوک : من دکتر یون هستم و ایشون برادرم هستن
نگهبان : بله فهمیدم بفرمایید داخل
کوک و تهیونگ داخل رفتم
" بچه ها قبل از اینکه نامجون خیانت کنه کوک میدونسته نامجون چه کسایی رو میشناسه "
ته : اوووف چقدر بزرگه ، بریم یه نوشیدنی بزنیم
کوک : فعلا تا شروع سخنرانی یه ربع وقت داریم ، بریم
تهیونگ : گارسون دو تا ویسکی بیار
کوک : تهیونگ نباید زیاد مست بشی یه چیز دبگه بخور
ته : نگران نباش خیلی کم میخورم
کوک : اوکی
یه ربع بعد :
کوک : خب الان نامجون سخنرانی میکنه ، باید سریع بریم
ته : بریم
تهیونگ و جونگکوک همونطور که نقشه کشیده بودن از در پشتی میرن و به بخش دوم یعنی مهمونی میرسن
کوک : خب اینجا مردم نیستن همه دارن سخنرانیو گوش میدن فقط باید از پله ها بریم
ته : بریممم
کوک و تهیونگ داشتن به سمت پلا میرفتن که یهو یکی از نگهبانا تهیونگ و میگیره
ویو ته : داشتیم به طرف پله ها میرفتیم که یهو یکی از پشت من رو گرفت
نگهبان : کجا دارین میرین ها خیلی مشکوکین
نزدیک ۲۰ تا نگهبان جمع شد
نگهبان : بزارید به نامجون زنگ بزنم
تا میخواست زنگ بزنه جونگکوک تفنگشو در اورد و بهش شلیک کرد
" بچه ها از اونور افرادای کوک دارن حساب نگهبانای دیگه رو میرسن "
ماسک کوک وته رو بالا گذاشتم
۴.۶k
۲۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.