حکایت ما و خدا

حکایتِ ما و خدا,,,
حکایتِ عجیبی است...
مثِل قصه ی استاد نقره کارِ...
می گویند وقتی استادِ نقره کار، نقره را صیقل می دهد، آن را داخل آتش نگه می دارد، اما چشم از نقره برنمی دارد،
تا زمانی نقره را در آتش نگه میدارد که عکس خود را در نقره ی صیقل یافته ببیند!!!
درست مثلِ خداااا...
وقتی می خواهد صیقل پیدا کنیم ما را در آتشِ سختی های خودمان وارد میکند',,,
اما چشم از ما برنمی دارد...
تا جایی که عکسِ خودش را در ما ببیند...
روزگارتان پر از نگاه قشنگ خدا..
دیدگاه ها (۲۹)

ﻣﯿﮕﻦ ﺑﭽﻪ ﯼ ﺁﺧﺮ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﻟﻮﺳﯽ .....,ﺑﭽﻪ ﯼ ﺍﺧﺮﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﻣﯿﺸﯽ ﻋﺰﯾﺰ...

گاهــــــــــی نه گریـــــــه آرامــــــت میکنـــــدو نه خنـ...

سلام صبح روز اول هفته تون بخیر وشادی ❤❤ احوالتون چطوره دوستا...

قیافه —-» نَدارَم !ヅاخلاق —-» نَدارَم !ヅهیکل —-» نَدارَم !ヅص...

بسم الله الرحمن الرحیم راه خدا :راه های بر اساس زور و اجبار،...

#پیرمرد ی تمام عمرش را بین #بازار و #کوچه سر می کردهرکسی بار...

نسیمی سرد پرد هارا تکان میداد.روشنی داخل اتاق وجود نداشت بجز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط