عاشقیت هم آموزش میخواهد عاشقیت هم بلد شدن میخواهد

عاشقیت هم آموزش می‌خواهد؛ عاشقیت هم بلد شدن می‌خواهد...
ما را جوری از عشق ترساندند که انگار عشق "جیز" باشد و دلِ ما آماده‌ی تاول‌زدن...
تا می‌گفتیم عشق، لب می‌گزیدند و پشت دست می‌کوبیدند.
ناظم مدرسه طوری پشت میکروفن واویلا می‌کرد از "عشق‌های خیابانی" که انگار هیولایی سرچهارراه منتظر دریدنِ ما ایستاده؛ انگار عشق را مکان، قدر می‌دهد و همان آدم با دسته‌گل و عمه‌خانمش بالای مجلس خواستگاری دیگر خیابانی نبود و خانگی می‌شد.
عشق را یادمان ندادند، گفتند به قلبت بگو به وقتش، به جایش.
بی‌وقت و بیجا اگر دلمان‌ می‌لرزید هول می‌کردیم، حس می‌کردیم گناه‌آلوده‌ایم، استغفار می‌کردیم که دل لرزیده و پا شُل شده.
ما عشق را حق خودمان ندانستیم. ما عاشقی را سهم خودمان ندانستیم. ما دخترکان و پسرکان نَنه‌جون‌پسندی شدیم که چون عاشق نمی‌شدیم باوقار بودیم...
ما لب‌بسته‌های حیاآلوده‌ را عشق یاد ندادند.
بد کردند با ما!





پ.ن:حیرت عشاق را عیب کند بی بصر
بهره ندارد ز عیش هر که نه حیران اوست..
دیدگاه ها (۶)

"هر وقت گریه‌ت گرفت، گریه کن!"همه‌ی عقده‌ها، گره‌ها، غبارها ...

گفت وقتی شرم داشته باشی از امیدوار زیستن، بدان که منتهای ‌تج...

آغوش، فلسفیدن جسم است در برابر هجوم بی‌معنایی.صاحب زیباترین ...

اینکه عشق نیست که همزمان به یه چیز فکر کنین و یه چیز بگین؛ ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط