فیک :: ران
#هیچوقت_عاشقت_نبودم
#I_was_never_in_love_with_you
~part 1
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°
ویو ا.ت:
صبح با نوری که به چشمم خورد بیدار شدم .. کش و قوصی به خودم دادم و گفتم :
پرونده چند روز پیش رو با موفقیت بستم.. امروز استراحتم پس باید حقوقمو واریز کرده باشن... به سرعت رفتم سمت گوشیم و برش داشتم و بلههه پیامک واریزی برام اومده بود
ا.ت : هوراااا.. حقوقمو ریختنننن
*مادر ا.ت با عجله تعجب میاد تو اتاق* (م.ت : مادر تو)
م.ت : ا.ت خوبی ؟ چرا داد میزنی ؟
ا.ت : مامان باورت نمیشه اولین حقوقمو گرفتم *میاد مادرشو بغل میکنه *
م.ت : *متقابل بغلش میکنه* خیلی خوبه .. حالا میخوای با اولین حقوقت چیکار کنی؟
ا.ت : عامم.. خب یه فکری دارم راستی یوریکو کی تعطیل میشه ؟
م.ت : ظهر ساعت ۲
ا.ت : اوکیه.. بریم صبحانه بخوریم مامان گلممم
*میرن صبحانه میخورن*
فوروارد به ظهر موقع تعطیل شدن یوریکو
ا.ت : با ماشین مامان رفتم دم مدرسه یوریکو و منتظر بودم تعطیل شه که یه دسته پسر اوباش از جلو ماشینم رد شدن.. بهشون اهمیت ندادم و وقتی یوریکو از مدرسه اومد بیرون براش دست تکون دادم تا بیاد پیشم..
یوریکو : نه سان.. تو اومدی دنبالم مگ اداره نمیری؟
ا.ت: نه امروز استراحتم.. سوار شو امروز کلی برنامه داریم
یوریکو : آخجوونن
*سوار میشن و حرکت میکنن*
ا.ت : عامم.. راستی یوریکو.. اون پسره کی بود؟
یوریکو : عاا.. کی؟
ا.ت : همونی که باهاش از مدرسه اومدی بیرون..
یوریکو: عامم..خب .. دوستمه دیگ..
ا.ت : آهاا .. اوکی*با شک*
بعد چند دقیقه
ا.ت : رسیدیم..
یوریکو : اومدیم بازار چیکار کنیم؟
ا.ت : اومدیم خرید .. مگه نمیدونی امروز تولد مامانه .. میخوام اولین حقوقمو خرج مامان بکنم
یوریکو : واای... آره یه لحظه یادم رفت..
ا.ت : * آروم میزنه تو پیشونی یوریکو * ای حواس پرت
*هردوشون میخندن *
*ماشینشونو توی پارکینگ عمومی میزارن و میرن بازار *
*بازار رو میگردن*
یوریکو : ا.ت .. ببین این لباسه خیلی برای مامان خوبه ..
ا.ت : آره قشنگه..دوست داری بخریش؟
یوریکو : آره ..
ا.ت : اوکی میخریمش میشه هدیه تو
یوریکو: حیح مرسی.. تو چی میخوای بخری ؟
ا.ت : گردنبند و گوشواره میگیرم
یوریکو : عاو.. اوکی
*همه خریداشونو میکنن و میخوان برن پارکینگ که یه صدای عجیبی میشنون*
یوریکو : نه سان این صدای چیه؟ انگار یکی رو دارن کتک میزنن..
ا.ت : صدا از همون کوچه متروکه که باید از جلوش رد شیم میاد.. آروم و ساکت دنبالم بیا .. ، یواشکی و آروم میریم سمت کوچه و سوسکی یه نگاهی توش میندازیم که .....
نظرتون رفقا؟
#سناریو_انیمه #فیکشن_انیمه #وانشات_انیمه #فیک #فیکشن #ران #ران_هایتانی
#I_was_never_in_love_with_you
~part 1
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°
ویو ا.ت:
صبح با نوری که به چشمم خورد بیدار شدم .. کش و قوصی به خودم دادم و گفتم :
پرونده چند روز پیش رو با موفقیت بستم.. امروز استراحتم پس باید حقوقمو واریز کرده باشن... به سرعت رفتم سمت گوشیم و برش داشتم و بلههه پیامک واریزی برام اومده بود
ا.ت : هوراااا.. حقوقمو ریختنننن
*مادر ا.ت با عجله تعجب میاد تو اتاق* (م.ت : مادر تو)
م.ت : ا.ت خوبی ؟ چرا داد میزنی ؟
ا.ت : مامان باورت نمیشه اولین حقوقمو گرفتم *میاد مادرشو بغل میکنه *
م.ت : *متقابل بغلش میکنه* خیلی خوبه .. حالا میخوای با اولین حقوقت چیکار کنی؟
ا.ت : عامم.. خب یه فکری دارم راستی یوریکو کی تعطیل میشه ؟
م.ت : ظهر ساعت ۲
ا.ت : اوکیه.. بریم صبحانه بخوریم مامان گلممم
*میرن صبحانه میخورن*
فوروارد به ظهر موقع تعطیل شدن یوریکو
ا.ت : با ماشین مامان رفتم دم مدرسه یوریکو و منتظر بودم تعطیل شه که یه دسته پسر اوباش از جلو ماشینم رد شدن.. بهشون اهمیت ندادم و وقتی یوریکو از مدرسه اومد بیرون براش دست تکون دادم تا بیاد پیشم..
یوریکو : نه سان.. تو اومدی دنبالم مگ اداره نمیری؟
ا.ت: نه امروز استراحتم.. سوار شو امروز کلی برنامه داریم
یوریکو : آخجوونن
*سوار میشن و حرکت میکنن*
ا.ت : عامم.. راستی یوریکو.. اون پسره کی بود؟
یوریکو : عاا.. کی؟
ا.ت : همونی که باهاش از مدرسه اومدی بیرون..
یوریکو: عامم..خب .. دوستمه دیگ..
ا.ت : آهاا .. اوکی*با شک*
بعد چند دقیقه
ا.ت : رسیدیم..
یوریکو : اومدیم بازار چیکار کنیم؟
ا.ت : اومدیم خرید .. مگه نمیدونی امروز تولد مامانه .. میخوام اولین حقوقمو خرج مامان بکنم
یوریکو : واای... آره یه لحظه یادم رفت..
ا.ت : * آروم میزنه تو پیشونی یوریکو * ای حواس پرت
*هردوشون میخندن *
*ماشینشونو توی پارکینگ عمومی میزارن و میرن بازار *
*بازار رو میگردن*
یوریکو : ا.ت .. ببین این لباسه خیلی برای مامان خوبه ..
ا.ت : آره قشنگه..دوست داری بخریش؟
یوریکو : آره ..
ا.ت : اوکی میخریمش میشه هدیه تو
یوریکو: حیح مرسی.. تو چی میخوای بخری ؟
ا.ت : گردنبند و گوشواره میگیرم
یوریکو : عاو.. اوکی
*همه خریداشونو میکنن و میخوان برن پارکینگ که یه صدای عجیبی میشنون*
یوریکو : نه سان این صدای چیه؟ انگار یکی رو دارن کتک میزنن..
ا.ت : صدا از همون کوچه متروکه که باید از جلوش رد شیم میاد.. آروم و ساکت دنبالم بیا .. ، یواشکی و آروم میریم سمت کوچه و سوسکی یه نگاهی توش میندازیم که .....
نظرتون رفقا؟
#سناریو_انیمه #فیکشن_انیمه #وانشات_انیمه #فیک #فیکشن #ران #ران_هایتانی
۸.۵k
۰۲ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.