ماه بنفشم
#Maah_Banafsham
#part64
_بش،حالام دیگه گریه نکن(لبخند)
+عصابم خورد شد
_چرا
+چون پات شکست
_مهم نیست دیانا الن حالم خوبه
+مطمئن؟؟
_مطمئن،فقط الن دلم میخواد برم خونه
+محراب رفت ماشینو بیاره اینجا
_اها
اروم اروم با دیانا تا دم در رفتم
خیلی سخت بود
داشتم از درد میمردم ولی انگار اصلا درد نداشتم
دیانا همشو از چشمام میفهمید
همش با بغض نگام میکرد
_دیانا
+جانم
_چرا اینقدر نگرانی؟؟بابا حالم خوبه
+چون تو حالت خوب نیست الکی میگی خوبی
_نه عزیزم خوبم فقط یکمی خستم،نیاز به استراحت دارم
دیگه بعد این حرفم دیانا هیچ نگفت
این دفعه رضا و دیانا پشت نشسته بودن منو محراب جلو
صندلی داده بودم عقب یعنی رضا و دیانا اون پشت بزور نشسته بودن
«40 min later»
رسیدیم خونه با کمک بچها رفتیم داخل
دیانا رفت بالا از اتاق برام پتو و بالشت اورد که همین پایین بمونم
=ارسلان داداش کاری نداری؟
_نه قربونت،میموندین
=نه باید با رضا بریم باشگاه
_خش بگذره
=فدات
بعد خدافظی رفتن...
#part64
_بش،حالام دیگه گریه نکن(لبخند)
+عصابم خورد شد
_چرا
+چون پات شکست
_مهم نیست دیانا الن حالم خوبه
+مطمئن؟؟
_مطمئن،فقط الن دلم میخواد برم خونه
+محراب رفت ماشینو بیاره اینجا
_اها
اروم اروم با دیانا تا دم در رفتم
خیلی سخت بود
داشتم از درد میمردم ولی انگار اصلا درد نداشتم
دیانا همشو از چشمام میفهمید
همش با بغض نگام میکرد
_دیانا
+جانم
_چرا اینقدر نگرانی؟؟بابا حالم خوبه
+چون تو حالت خوب نیست الکی میگی خوبی
_نه عزیزم خوبم فقط یکمی خستم،نیاز به استراحت دارم
دیگه بعد این حرفم دیانا هیچ نگفت
این دفعه رضا و دیانا پشت نشسته بودن منو محراب جلو
صندلی داده بودم عقب یعنی رضا و دیانا اون پشت بزور نشسته بودن
«40 min later»
رسیدیم خونه با کمک بچها رفتیم داخل
دیانا رفت بالا از اتاق برام پتو و بالشت اورد که همین پایین بمونم
=ارسلان داداش کاری نداری؟
_نه قربونت،میموندین
=نه باید با رضا بریم باشگاه
_خش بگذره
=فدات
بعد خدافظی رفتن...
۳.۴k
۱۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.