ماه بنفشم
#Maah_Banafsham
#part63
چشمامو بستم که بعد نیم ساعت دیانا صدام کرد
+ارسلان،ارسلانننن پاشو رسیدیم
_بیدارم
+پاشوووو
_پاشدم دیگه
با کمک رضا و محراب رفتیم داخل بیمارستان
نوبت گرفتیم
«30 min later»
نوبتمون شد و رفتیم داخل
دیانا با کلی اصرار و خواهش محرابو راضی کرد که با من بیاد داخل
ولی محراب راضی نشد
نمیدونم چرا ولی نگران دیانا شده بود
رو کرد به رضا و گفت
=رضا داداش میری برای دیانا یچی بخری بخوره؟؟رنگش پریده
≈اره الن میرم
رضا رفتو دیانا نگران به من نگاه میکرد
خیلی ترسیده بود
با محراب رفتیم داخل و دکتر گفت کچ کثیف کاری داره و پامو اتل بست
خیلی پام درد میکرد
ولی وانمود میکردم که حالم اوکیه و پامم در نمیکنه
چون دیانا خیلی نگرانم شده بود
رفتیم از اتاق بیرون که دیانا اومد سمتم
نمیدونم چیشد که یهو بغلم کرد و زیر گریه
+ارسلان منو ببخش(گریه شدید)
_چرا نفسممم،چیشده مگع؟
+من باعث شدم که الن پات اینجوری بشه
_مهم نیستتت پام شکست اتفاق خاصی نیوفتاد که خداروشکر حال تو خوبه
+پات خیلی درد میکنه؟
_نه ولی دکتر گفت بد شکسته نیاز به مراقبت دارم
+خدم حواسم بهت هست باشه؟؟
_....؛
#part63
چشمامو بستم که بعد نیم ساعت دیانا صدام کرد
+ارسلان،ارسلانننن پاشو رسیدیم
_بیدارم
+پاشوووو
_پاشدم دیگه
با کمک رضا و محراب رفتیم داخل بیمارستان
نوبت گرفتیم
«30 min later»
نوبتمون شد و رفتیم داخل
دیانا با کلی اصرار و خواهش محرابو راضی کرد که با من بیاد داخل
ولی محراب راضی نشد
نمیدونم چرا ولی نگران دیانا شده بود
رو کرد به رضا و گفت
=رضا داداش میری برای دیانا یچی بخری بخوره؟؟رنگش پریده
≈اره الن میرم
رضا رفتو دیانا نگران به من نگاه میکرد
خیلی ترسیده بود
با محراب رفتیم داخل و دکتر گفت کچ کثیف کاری داره و پامو اتل بست
خیلی پام درد میکرد
ولی وانمود میکردم که حالم اوکیه و پامم در نمیکنه
چون دیانا خیلی نگرانم شده بود
رفتیم از اتاق بیرون که دیانا اومد سمتم
نمیدونم چیشد که یهو بغلم کرد و زیر گریه
+ارسلان منو ببخش(گریه شدید)
_چرا نفسممم،چیشده مگع؟
+من باعث شدم که الن پات اینجوری بشه
_مهم نیستتت پام شکست اتفاق خاصی نیوفتاد که خداروشکر حال تو خوبه
+پات خیلی درد میکنه؟
_نه ولی دکتر گفت بد شکسته نیاز به مراقبت دارم
+خدم حواسم بهت هست باشه؟؟
_....؛
۳.۲k
۱۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.