کافه ی تنهایی من

کافه ی تنهایی من
پرِ از قهوه و تلخی
هرکسی پیش یه یاره
دست من قهوه ی ترکی

آدم ها به فکر ناتو
دستشون حلقه ی عقدِ
باهمن بی هیچ حسی
به فکر پولی که نقدِ

منم راهیِ تنها
هرکجا که کوی یارِ
سردیِ نگاه تو باز
دلِ من آروم نداره

نمیشه ن نمیتونم
که فراموشت کنم باز
سردمو شاید که باید
تنمو گرم آغوشت کنم باز

فقط بیشتر میرم ته
توی احساس پوچت
بگو یکم کن مراعات
به اون چشم چموشت

کافه ی تنهایی من
قصه های ناتمومم
اگر جسمم هم بمیره
بدون عاشقت میمونم
,.saint.,
#سیدمسعودموسوی #saint
#sayedmasoudmousavi
#sainttunes
دیدگاه ها (۲)

آخرین غروب آخرین فصل سالِبه یاد روزایی که گذشت چه سادهغم های...

مارا به تمسخر گرفته ایما عاشقیم و جان سوختههر چه هم نیشخندما...

من بدبخت تر از اینم که بخواهی برویمن آل کثیف زمینم که بخواهی...

تنها گذاشته ای مرا با یک دنیابه هر دری هم که میزنم بسته استت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط