اسم عشق یک مافیا
اسم عشق یک مافیا
پارت ۱۴
ویو رونا: بعد از اینکه به خودش اومد به سمت سالن رفت وسایلش جمع کرد به سمت دفتر مدیر رفت....
تق تق
مدیر: بیا
رونا: سلام
مدیر: وای رونا تویی
رونا: عمو جون.....دلم برات تنگ شده بود ( ذوق پرید بغلش) ( پارک=عمومی رونا)
پارک: بی وفا شدی به دیدن عموت نمیای
رونا: عمو قضیه دوستم که می دونی.... ببخشید نتونستم بیام( کیوت)
پارک: فدای سرت دخترک عمو ......دستت چی شده ( نگران)
رونا: چیزی نیست.....زخم ساده
پارک: مراقب باش دخترکم تو و داداشت یادگار داداشم هستین
رونا : باشه...... میگم پسرت کجاست بی وفا شده حتی به دیدنمون نمیاد
پارک : ( می خنده ) هان قرار فردا از آمریکا بیاد
رونا: واقعا...پس فردا میرم فرودگاه استقبال ( ذوق)
پارک: باشه دخترک.....( سر رونا بوسید)
رونا با دیدن عومش تمام غم هاش یادش می رفت عمو رونا از بچگی بزرگشون کرده و مثل بچه خودش دوسشون داشته
ویو رونا: و امروز هم تموم شد و این عوضی هنوز داره پیام های مزخرف تهدید آمیز می فرسته هر غلطی خواست کنه به درک من نترس از ترس اینا هستم
(ویو فردا)
صبح زود بلند شدم حاضر شدم امروز دانشکده نمی رم می خوام برم فرودگاه یکم آرایش کردم یک لباس و کاملآ حاضر بودم بعد از خداحافظی از داداشم به سمت فرودگاه رفتم هان اومد وقتی دیدمش دستش به نشونه بغل باز کرد .......... دویدم سمتش بغلش کردم
رونا: دلت اومد بهم سر نزنی
هان: اومدم دیگه..... الان دیگه هستم
رونا : بریم خونه مفصل حرف می زنیم
هان: اوک فرشته
تو راه کلی باهم حرف زدیم بعد گفتیم که به دیدن عمو بریم عمو هم دانشکده بود به سمت دانشکده رفتیم همراه هان به سمت اتاق عمو رفتیم.........
پارت ۱۴
ویو رونا: بعد از اینکه به خودش اومد به سمت سالن رفت وسایلش جمع کرد به سمت دفتر مدیر رفت....
تق تق
مدیر: بیا
رونا: سلام
مدیر: وای رونا تویی
رونا: عمو جون.....دلم برات تنگ شده بود ( ذوق پرید بغلش) ( پارک=عمومی رونا)
پارک: بی وفا شدی به دیدن عموت نمیای
رونا: عمو قضیه دوستم که می دونی.... ببخشید نتونستم بیام( کیوت)
پارک: فدای سرت دخترک عمو ......دستت چی شده ( نگران)
رونا: چیزی نیست.....زخم ساده
پارک: مراقب باش دخترکم تو و داداشت یادگار داداشم هستین
رونا : باشه...... میگم پسرت کجاست بی وفا شده حتی به دیدنمون نمیاد
پارک : ( می خنده ) هان قرار فردا از آمریکا بیاد
رونا: واقعا...پس فردا میرم فرودگاه استقبال ( ذوق)
پارک: باشه دخترک.....( سر رونا بوسید)
رونا با دیدن عومش تمام غم هاش یادش می رفت عمو رونا از بچگی بزرگشون کرده و مثل بچه خودش دوسشون داشته
ویو رونا: و امروز هم تموم شد و این عوضی هنوز داره پیام های مزخرف تهدید آمیز می فرسته هر غلطی خواست کنه به درک من نترس از ترس اینا هستم
(ویو فردا)
صبح زود بلند شدم حاضر شدم امروز دانشکده نمی رم می خوام برم فرودگاه یکم آرایش کردم یک لباس و کاملآ حاضر بودم بعد از خداحافظی از داداشم به سمت فرودگاه رفتم هان اومد وقتی دیدمش دستش به نشونه بغل باز کرد .......... دویدم سمتش بغلش کردم
رونا: دلت اومد بهم سر نزنی
هان: اومدم دیگه..... الان دیگه هستم
رونا : بریم خونه مفصل حرف می زنیم
هان: اوک فرشته
تو راه کلی باهم حرف زدیم بعد گفتیم که به دیدن عمو بریم عمو هم دانشکده بود به سمت دانشکده رفتیم همراه هان به سمت اتاق عمو رفتیم.........
- ۹.۶k
- ۲۹ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط