"soled"
"soled"
پارت ۱۰
با فکری که به سرت زد سریع دست به کار شدی
کمی به سمتش رفتی و شروع کردی به بریدن طناب دور دستت...
موفق شدی! خیلی خوشحال شدی
ولی باید محتاطانه رفتار میکردی و با احتیاط خودتو نجات میدادی
از پنجره اتاق به بیرون نگاه کردی...ب عالمه نگهبان...فقط ۱۰ تاشون جلوی در بودن
پس تصمیم گرفتی از اون یکی پنجره از حیاط پشتی فرار کنی
پتو و ملحفه های تو اتاق رو بهم گره زدی و از پنجره آویزون کردی...آروم از پنجره رفتی پایین
همه چی عالی بود تا خوردن یک تیر بیهوشی بهت...
با سردرد وحشتناکی از خواب بیدار شدی ایندفعه تو انباری بودی و فردی قوی هیکلی جلوتر وایساده بود....سرد بود اونجا خیلی سرد بود...نصف لباسات پاره شده بود و الان فقط با ی تاپ و شلوارک داشتی سرما رو تحمل میکردی
@پس داشتی سعی میکردی فرار کنی😀🤬
-تو فقط میلرزیدی و بهش نگاه مبکردی-
@شاید اگر دختر خوبی بودی...این اتفاق نمی ٱفتاد
-ترسیدی منظورش چی بود...چه اتفاقی مگه قرار بود بیفته-
تا با بلند کردن دستش و برداشتن شلاقش و زدن به بدن تو منظورش رو بهت رسوند
اون داشت تمام عصبانیتش رو رو تو خالی میکرد و با تمام قدرت و توان شلاق رو رو بدنت میکوبید و با هر ضربه ، میمردی و زنده میشدی💔
اینقدر به کارش ادامه داد که از شدت درد از حال رفتی
پارت ۱۰
با فکری که به سرت زد سریع دست به کار شدی
کمی به سمتش رفتی و شروع کردی به بریدن طناب دور دستت...
موفق شدی! خیلی خوشحال شدی
ولی باید محتاطانه رفتار میکردی و با احتیاط خودتو نجات میدادی
از پنجره اتاق به بیرون نگاه کردی...ب عالمه نگهبان...فقط ۱۰ تاشون جلوی در بودن
پس تصمیم گرفتی از اون یکی پنجره از حیاط پشتی فرار کنی
پتو و ملحفه های تو اتاق رو بهم گره زدی و از پنجره آویزون کردی...آروم از پنجره رفتی پایین
همه چی عالی بود تا خوردن یک تیر بیهوشی بهت...
با سردرد وحشتناکی از خواب بیدار شدی ایندفعه تو انباری بودی و فردی قوی هیکلی جلوتر وایساده بود....سرد بود اونجا خیلی سرد بود...نصف لباسات پاره شده بود و الان فقط با ی تاپ و شلوارک داشتی سرما رو تحمل میکردی
@پس داشتی سعی میکردی فرار کنی😀🤬
-تو فقط میلرزیدی و بهش نگاه مبکردی-
@شاید اگر دختر خوبی بودی...این اتفاق نمی ٱفتاد
-ترسیدی منظورش چی بود...چه اتفاقی مگه قرار بود بیفته-
تا با بلند کردن دستش و برداشتن شلاقش و زدن به بدن تو منظورش رو بهت رسوند
اون داشت تمام عصبانیتش رو رو تو خالی میکرد و با تمام قدرت و توان شلاق رو رو بدنت میکوبید و با هر ضربه ، میمردی و زنده میشدی💔
اینقدر به کارش ادامه داد که از شدت درد از حال رفتی
۴۸۷
۱۳ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.