عشق فراموش نشدنی☯
عشق فراموش نشدنی☯
ᴜɴғᴏʀɢᴇᴛᴛᴀʙʟᴇ ʟᴏᴠᴇ♡
"ᴘᴀʀᴛ 𝟷𝟻"
جونگ کوک :ا/ت یادت میاد چه شکلی بود
ا/ت : عا چه بدونم ..... چرا اینقدر مهمه
جونگ کوک : میگم بگو چه شکلی بود( با داد)
ا/ت : هالا چرا سر من داد میزنی
مادر بزرگ : پسرم راست میگه چرا داد میزنی بشین با ارامش حرف میزنیم
جونگ کوک : بله مادر بزرگ ببخشید ا/ت خوب یک لحظه فکر کردم ممکنه در خالم باشی
ا/ت : دختر خالت اها اشکال نیست
مادر بزرگ : خوب من دیگه برم امده بودم بهتون یک سری بزنم فعلا
ا/ت : من تا دم در بدرقه تون میکنم
تا دم در رفتم و با مادر بزرگ خداحافظی کردم مادر بزرگ رفت من و جونگ کوک هم امدیم تو خونه
ا/ت : اه خیلی خسته شدم من میرم بخوابم
جونگ کوک : باشه برو
ا/ت : رفتم تو اتاق و خوابیدم ولی خوابم نیومد ولی یک چیزی عجیب بود از اشپز خونه صدا میومد اول فکر کردم جونگ کوکه ولی جونگ کوک چرا باید این موقع بره اشپز خونه
اتاق من و جونگ کوک رو به رو هم بود رفتم تو اتاقش دیدم خوابه
ا/ت : این که اینجا خوابه پس کی تو اشپز.. ههههههه حتما دزد امده( با صدا اروم)
ا/ت : جونگ کوک جونگ کوک جونگ کوک
جونگ کوک : چته دختر
ا/ت : ساکت باش فکر کنم دزد امده
جونگ کوک : چی میگی
ا/ت : یک صدا هایی از اشپز خونه میاد
جونگ کوک : واقعا ممکنه دزد باشه چون قبلا هم امده بود بیا این گلدون و بگیر منم این چوب اروم اروم میریم تو اشپز خونه و با اینا میزنیمش
ا/ت : هله ولی با اون شرتکتت میای
جونگ کوک : منحرف این تا رو زانو هامه بریم دیگه
ا/ت : بریم
اروم اروم وارد اشپز خونه شدیم و کوشه دیوار قایم شدیم بعلهه دزد امده بود
ا/ت : وای خدا چقدر بی استعداده باید یادش بدم دزدی کنه( با صدای اروم جوری که فقط جونگ کوک بشنوه)
جونگ کوک : ا/ت اخه الان وقت جک گفتنه
ا/ت : باشه هالا تا کی این جا باید وایسیم😑😑
جونگ کوک : خوب تو برو اون ور دیوار منم با اون پارچه رو میز میگیرمش تو هم بیفت روش
ا/ت : هله
رفتم اون ور دیوار و همله ور شدین به دزده
جونگ کوک : پاهاش و بگیر مثل سوسک های برعکس شده داره تکون میخوره
ا/ت : یکیش و گرفت اون یکی در میره اه چقدر بو میده (ودففف😐)
جونگ کوک : از خونه ما دزدی میکنی
ا/ت : دستاش و ببند
جونگ کوک : باشه دستاش و بستم و به صندلی چسبودیمش نقاب رو صورتش داشت معلوم نمیشد
جونگ کوک : خوب بگو بب....
ا/ت : مرتیکه تو خواب ناز من و خراب کردی الان باید بزنم بکشمت
جونگ کوک : میشه وسط دیالوگ های من نپری.....
ادامه دار.....
ᴜɴғᴏʀɢᴇᴛᴛᴀʙʟᴇ ʟᴏᴠᴇ♡
"ᴘᴀʀᴛ 𝟷𝟻"
جونگ کوک :ا/ت یادت میاد چه شکلی بود
ا/ت : عا چه بدونم ..... چرا اینقدر مهمه
جونگ کوک : میگم بگو چه شکلی بود( با داد)
ا/ت : هالا چرا سر من داد میزنی
مادر بزرگ : پسرم راست میگه چرا داد میزنی بشین با ارامش حرف میزنیم
جونگ کوک : بله مادر بزرگ ببخشید ا/ت خوب یک لحظه فکر کردم ممکنه در خالم باشی
ا/ت : دختر خالت اها اشکال نیست
مادر بزرگ : خوب من دیگه برم امده بودم بهتون یک سری بزنم فعلا
ا/ت : من تا دم در بدرقه تون میکنم
تا دم در رفتم و با مادر بزرگ خداحافظی کردم مادر بزرگ رفت من و جونگ کوک هم امدیم تو خونه
ا/ت : اه خیلی خسته شدم من میرم بخوابم
جونگ کوک : باشه برو
ا/ت : رفتم تو اتاق و خوابیدم ولی خوابم نیومد ولی یک چیزی عجیب بود از اشپز خونه صدا میومد اول فکر کردم جونگ کوکه ولی جونگ کوک چرا باید این موقع بره اشپز خونه
اتاق من و جونگ کوک رو به رو هم بود رفتم تو اتاقش دیدم خوابه
ا/ت : این که اینجا خوابه پس کی تو اشپز.. ههههههه حتما دزد امده( با صدا اروم)
ا/ت : جونگ کوک جونگ کوک جونگ کوک
جونگ کوک : چته دختر
ا/ت : ساکت باش فکر کنم دزد امده
جونگ کوک : چی میگی
ا/ت : یک صدا هایی از اشپز خونه میاد
جونگ کوک : واقعا ممکنه دزد باشه چون قبلا هم امده بود بیا این گلدون و بگیر منم این چوب اروم اروم میریم تو اشپز خونه و با اینا میزنیمش
ا/ت : هله ولی با اون شرتکتت میای
جونگ کوک : منحرف این تا رو زانو هامه بریم دیگه
ا/ت : بریم
اروم اروم وارد اشپز خونه شدیم و کوشه دیوار قایم شدیم بعلهه دزد امده بود
ا/ت : وای خدا چقدر بی استعداده باید یادش بدم دزدی کنه( با صدای اروم جوری که فقط جونگ کوک بشنوه)
جونگ کوک : ا/ت اخه الان وقت جک گفتنه
ا/ت : باشه هالا تا کی این جا باید وایسیم😑😑
جونگ کوک : خوب تو برو اون ور دیوار منم با اون پارچه رو میز میگیرمش تو هم بیفت روش
ا/ت : هله
رفتم اون ور دیوار و همله ور شدین به دزده
جونگ کوک : پاهاش و بگیر مثل سوسک های برعکس شده داره تکون میخوره
ا/ت : یکیش و گرفت اون یکی در میره اه چقدر بو میده (ودففف😐)
جونگ کوک : از خونه ما دزدی میکنی
ا/ت : دستاش و ببند
جونگ کوک : باشه دستاش و بستم و به صندلی چسبودیمش نقاب رو صورتش داشت معلوم نمیشد
جونگ کوک : خوب بگو بب....
ا/ت : مرتیکه تو خواب ناز من و خراب کردی الان باید بزنم بکشمت
جونگ کوک : میشه وسط دیالوگ های من نپری.....
ادامه دار.....
۹۵.۵k
۰۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.