(پارت یازدهم)
(پارت یازدهم)
قلبم کم کم داشت آروم میشد که جونگ کوک همچین حرفی زده و
ا.ت گفت: داری مسخرم میکنی
جونگکوک گفت: نه عزیزم من از همون موقعی که وارد عمارت شدم عاشقت شدم و الان هم همینطو
و نظرت چیه دوباره مثل قبلا باهم باشیم
ا.ت گفت:نه نمیتونم
یک دفعه قلبم درد گرفت
جونگکوک گفت: چرا دلیلش چیه
حالم خیلی بد بود که
ا.ت گفت:باشه میتونیم باهم باشیم ولی سلنا چی مگرنه اون دوست دخترته
جونگ کوک گفت: فقط میخواستم اذیتت کنم کلی هم پشیمونم
ا.ت گفت: راست میگی
جونگکوک گفت: آره من واقعا دوست دارم دلم نمیخواد از دستت بدم قشنگم
حالم کاملا خوب بود واقعا احساس راحتی میکردم
جونگکوک گفت: میتونم مثل قبلا بیب صدات کنم
ا.ت گفت: البته کوکی
از زبان جونگکوک
واقعا خیلی خوشحال بودم واقعا فکر نمیکردم همچین اتفاقی میفته
دکتر اومد
دکتر گفت: خانم پارک باید باید بریم ازتون آزمایش خون بگیریم
میدونستم ا.ت از آمپول زدن میترسه دستش رو گرفتم و بردمش اتاق که ازش خون بگیرن دستش رو گرفته بودم میدیدم داشت با ترس نگاه به آمپول میکرد بخاطر همین
جونگکوک گفت: نگاه به من کن ا.ت
و ا.ت بهم نگاه کرد
ا.ت گفت: دکتر بزن
دکتر گفت: گلم تموم شده
ا.ت گفت: کی خانم
دکتر گفت: شما حواستون پرت بود من سریع زدم
ا.ت گفت: ممنون
من هم داشتم ازش میخندیدم که
ا.ت گفت: نخند
و خودش هم خندش گرفت
بردمش تو اتاق (در بیمارستان نه در عمارت) که استراحت کنه
از زبان ا.ت
جونگکوک گفت: ا.ت یعنی ببخشید بیب من میرم دارو هاتو بگیرم میام سریع
ا.ت گف: باشه کوکی
واقعا باورم نمیشد دوباره با جونگکوک هستم داشتم با خودم فکر میکردم که جونگمین اومد
جونگمین گفت: حالت چطوره
ا.ت گفت: خوبم ممنون
جونگمین گفت: جونگکوک کجاست
ا.ت گفت: میخواد بره دارو بگیره
جونگمین گفت: هنوز پا نداده نه واقعا چقدر عوضی اخه میشه تو اینجا با قلب درد باشی ولی اون با خوشحالی واقعا بی احساس این پسر
خواستم بهش بگم اجازه نداد حرف بزنم دوباره شروع کرد به حرف زدن
جونگمین گفت: آخه ا.ت جون تو مطمئنی ازش خوشت
ا.ت گفت: آره
از زبان جونگکوک
دارو های ا.ت رو گرفتم رفتم که بهش بدم دیدم که جونگمین نشسته پیشش از پشت در صداشون میومد که داشتن چی میگفتم من هم نشستم و گوش میگرفتم که چی میگفتن
جونگمین گفت:از کجا مطمینی
ا.ت گفت: چون دوسش دارم
جونگمین گفت: عشقت یه طرفست برو دنباله یه نفری که دوست داشته باشه
ا.ت گفت: اخه هر کی منو دوست داشته باشه من اونو دوست ندارم
جونگمین گفت: چون دوست داره تو هم عاشقش میشی
ا.ت گفت: مثل کی
جونگمین گفت: مثل من
ا.ت گفت: چی تو
جونگمین گفت: آره عزیزم من خیلی دوست دارم
از زبان ا.ت
تعجب کرده بودم که جونگمین اینجوری میگفت
ا.ت گفت: ما که فقط دوستیم
بچه ادامه همین پارت رو میزارم
قلبم کم کم داشت آروم میشد که جونگ کوک همچین حرفی زده و
ا.ت گفت: داری مسخرم میکنی
جونگکوک گفت: نه عزیزم من از همون موقعی که وارد عمارت شدم عاشقت شدم و الان هم همینطو
و نظرت چیه دوباره مثل قبلا باهم باشیم
ا.ت گفت:نه نمیتونم
یک دفعه قلبم درد گرفت
جونگکوک گفت: چرا دلیلش چیه
حالم خیلی بد بود که
ا.ت گفت:باشه میتونیم باهم باشیم ولی سلنا چی مگرنه اون دوست دخترته
جونگ کوک گفت: فقط میخواستم اذیتت کنم کلی هم پشیمونم
ا.ت گفت: راست میگی
جونگکوک گفت: آره من واقعا دوست دارم دلم نمیخواد از دستت بدم قشنگم
حالم کاملا خوب بود واقعا احساس راحتی میکردم
جونگکوک گفت: میتونم مثل قبلا بیب صدات کنم
ا.ت گفت: البته کوکی
از زبان جونگکوک
واقعا خیلی خوشحال بودم واقعا فکر نمیکردم همچین اتفاقی میفته
دکتر اومد
دکتر گفت: خانم پارک باید باید بریم ازتون آزمایش خون بگیریم
میدونستم ا.ت از آمپول زدن میترسه دستش رو گرفتم و بردمش اتاق که ازش خون بگیرن دستش رو گرفته بودم میدیدم داشت با ترس نگاه به آمپول میکرد بخاطر همین
جونگکوک گفت: نگاه به من کن ا.ت
و ا.ت بهم نگاه کرد
ا.ت گفت: دکتر بزن
دکتر گفت: گلم تموم شده
ا.ت گفت: کی خانم
دکتر گفت: شما حواستون پرت بود من سریع زدم
ا.ت گفت: ممنون
من هم داشتم ازش میخندیدم که
ا.ت گفت: نخند
و خودش هم خندش گرفت
بردمش تو اتاق (در بیمارستان نه در عمارت) که استراحت کنه
از زبان ا.ت
جونگکوک گفت: ا.ت یعنی ببخشید بیب من میرم دارو هاتو بگیرم میام سریع
ا.ت گف: باشه کوکی
واقعا باورم نمیشد دوباره با جونگکوک هستم داشتم با خودم فکر میکردم که جونگمین اومد
جونگمین گفت: حالت چطوره
ا.ت گفت: خوبم ممنون
جونگمین گفت: جونگکوک کجاست
ا.ت گفت: میخواد بره دارو بگیره
جونگمین گفت: هنوز پا نداده نه واقعا چقدر عوضی اخه میشه تو اینجا با قلب درد باشی ولی اون با خوشحالی واقعا بی احساس این پسر
خواستم بهش بگم اجازه نداد حرف بزنم دوباره شروع کرد به حرف زدن
جونگمین گفت: آخه ا.ت جون تو مطمئنی ازش خوشت
ا.ت گفت: آره
از زبان جونگکوک
دارو های ا.ت رو گرفتم رفتم که بهش بدم دیدم که جونگمین نشسته پیشش از پشت در صداشون میومد که داشتن چی میگفتم من هم نشستم و گوش میگرفتم که چی میگفتن
جونگمین گفت:از کجا مطمینی
ا.ت گفت: چون دوسش دارم
جونگمین گفت: عشقت یه طرفست برو دنباله یه نفری که دوست داشته باشه
ا.ت گفت: اخه هر کی منو دوست داشته باشه من اونو دوست ندارم
جونگمین گفت: چون دوست داره تو هم عاشقش میشی
ا.ت گفت: مثل کی
جونگمین گفت: مثل من
ا.ت گفت: چی تو
جونگمین گفت: آره عزیزم من خیلی دوست دارم
از زبان ا.ت
تعجب کرده بودم که جونگمین اینجوری میگفت
ا.ت گفت: ما که فقط دوستیم
بچه ادامه همین پارت رو میزارم
۱۱.۶k
۰۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.