اواخرجنگ بود آمد سراغم که روی سینه اش بنویسم یا زهرا س

اواخرجنگ بود. آمد سراغم که روی سینه اش بنویسم «یا زهرا (س)» و پشت پیراهنش «می روم تا #انتقام_سیلی_زهرا (س) بگیرم».

روزی که #قطع_نامه قبول شد، می گفت: «مگر می شود وعده حضرت زهرا (س) عملی نشود. خودش به من وعده شهادت در این جنگ را داده است».

بعد از قبول قطع نامه برای دفع تجاوز صدام، به شلمچه اعزام شدند. کنار خاکریز برای بچه ها صحبت می کرد که «اسم حضرا زهرا را بدون «سلام الله علیها» بر زبان نرانید» ترکش خمپاره ای شد قاصد حضرت زهرا (س).
#شهید_سید_صادق_اعلایی #شهدا_و_حضرت_زهرا #خاطرات_عشق_شهدا_به_حضرت_زهرا

راوی: هم رزم شهید #کتاب_خط_عاشقی2 (خاطرات عشق شهدا به حضرت زهرا س)، گرد آوری: حسین کاجی، بازنویسی: مهدی قربانی، انتشارات حماسه یاران، چاپ دوم- بهار 1395، خاطره 23.

✂ ️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
https://eitaa.com/boreshha
🌍 http://www.boreshha.ir/
دیدگاه ها (۱)

مصطفی #بیسیم_چی ریزه میزه گروهان بود. تازه پشت لبش سبز شده ب...

سه روز مانده بود به #شهادت_حضرت_زهرا (س). بعد از نماز صبح زی...

عماد از همان ابتدای کار، دنبال لقمه های بزرگ بود. برش اول: ...

شهید احمد کاظمی در #عملیات_بیت_المقدس ترکش خورده بود به سرش....

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط