عشق اجباری
"عشق اجباری"
,17
.
.
نفس راحتی کشیدم که یهو ... در عمارت باز شد و همه چشماشونو روی در قفل شد .... پشتمو نگاه کردم که دیدم ... بعله یونگی ....( یونگی همون دوست پسر قبلی ا/ت بوده) جذاب تر .... کراش تر و با همون حالت مغرور و سردش داره میاد سمتم .... نمیتونم چشم از روش بردارم ...محکم دست جونگ کوک و فشار دادم ... اون قد محکم که اخ ریز جونگ کوک و شنیدم ..... بعد از ۳۰ ثانیه یونگی با پیرهن سفیدی که ۵ تا از دکمه هاش باز بود و کت مشکی که روی شونش گذاشته بود رفت سمت بار عمارت ..... نگاهم روس قفلی بود که جیمین اومد جلوم ...
جیمبن : ا/ ت حالت خوبه ؟
ا/ت : ه..ها چ..ی ا..اره خوبم
کوک : این دوست پسرت بوده ؟ ( تمسخر )
هیچی بهش نگفتم فقط ترجیح دادم سکوت کنم .... با جونگ کوک و جیمین رفتم اون طرف بار عمارت ...... اصلا حواسم به دور و برم نبود ... فقط میدونستم که جونگ کوک رفته با شریکاش حرف بزنه و جیمین سمت چپم نشسته ... اروم نگاهمون آوردم بالا که تهیونگ و جولیا رو در حال رقصیدن با اهنگ عاشقانه دیدم ..... خوش بحالشون ... عاشقن .... بهم عشق میورزن ....... بعد از چند ثانیه نگاهشون کردن پشتمو کردم بهشون و رو به گارسون گفتم ....
ا/ت : ویسکی ۹۰ درصد بده
..... بعد از ۲ مین گارسون برام گذاشت رو میز ... لیوانو گرفتم و میخاستم سر بکشم .... یهو یونگی دستمو گرفت گفت ...
یونگی : هه مگه تو قول ندادی از این زهر مار نخوری ها( کمی بلند )
تا اینو گفت یهووو......
.
.
.
ببخشید دیر گذاشتم خوشگلا 🥲💗
,17
.
.
نفس راحتی کشیدم که یهو ... در عمارت باز شد و همه چشماشونو روی در قفل شد .... پشتمو نگاه کردم که دیدم ... بعله یونگی ....( یونگی همون دوست پسر قبلی ا/ت بوده) جذاب تر .... کراش تر و با همون حالت مغرور و سردش داره میاد سمتم .... نمیتونم چشم از روش بردارم ...محکم دست جونگ کوک و فشار دادم ... اون قد محکم که اخ ریز جونگ کوک و شنیدم ..... بعد از ۳۰ ثانیه یونگی با پیرهن سفیدی که ۵ تا از دکمه هاش باز بود و کت مشکی که روی شونش گذاشته بود رفت سمت بار عمارت ..... نگاهم روس قفلی بود که جیمین اومد جلوم ...
جیمبن : ا/ ت حالت خوبه ؟
ا/ت : ه..ها چ..ی ا..اره خوبم
کوک : این دوست پسرت بوده ؟ ( تمسخر )
هیچی بهش نگفتم فقط ترجیح دادم سکوت کنم .... با جونگ کوک و جیمین رفتم اون طرف بار عمارت ...... اصلا حواسم به دور و برم نبود ... فقط میدونستم که جونگ کوک رفته با شریکاش حرف بزنه و جیمین سمت چپم نشسته ... اروم نگاهمون آوردم بالا که تهیونگ و جولیا رو در حال رقصیدن با اهنگ عاشقانه دیدم ..... خوش بحالشون ... عاشقن .... بهم عشق میورزن ....... بعد از چند ثانیه نگاهشون کردن پشتمو کردم بهشون و رو به گارسون گفتم ....
ا/ت : ویسکی ۹۰ درصد بده
..... بعد از ۲ مین گارسون برام گذاشت رو میز ... لیوانو گرفتم و میخاستم سر بکشم .... یهو یونگی دستمو گرفت گفت ...
یونگی : هه مگه تو قول ندادی از این زهر مار نخوری ها( کمی بلند )
تا اینو گفت یهووو......
.
.
.
ببخشید دیر گذاشتم خوشگلا 🥲💗
- ۸.۳k
- ۱۰ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط