عشق اجباری

"عشق اجباری "
p,18
.
.
که یهو دیدم جونگ کوک با دستش دست یونگی که مچمو گرفته بود گرفت ( وایی خودمم گیج شدم 😂) ..... گفت
کوک : میدونی که نباید به اموال دیگران بدون اجازه دیست زد هاا( داد )
یونگی : هه جئون .... تو خر کی باشیی( داد) اینی که تو بهش میگی اموال مال منهه( عربده)
یونگی بعد از این که اینو گفت با اون دستی که آزار بود ی مشت زد تو صورت جونگ کوک که کل جمع رو سکوت گرفت......ربعد از ۱۰ ثانیه بابام اومد سمتمون ...
آقای لی : اینجا چ خبره( داد)
ا/ت : ب..بابا
آقای لی : یونگی گمشو بیرون
یونگی : و .. ولی من عاشقشم ... از عمق وجودم عاشقشم نمیتونم ازش دل بکنمم!( تیکه ی آخرشو با داد گفت )
کوک : ( با دستش گوشه ی لبش که خونی بود و گرفت ) * این ی فیکه و فحش ها فقط برای جذاب تر شدنشه و این که ناراحت نشید لطفا * ... حرومزاده...
آقای لی : گمشو یونگییی( عربده )
یونگی از عمارت خارج شد و من از شوک اون موقع هیچ کاری نکرده بودم
رفتم سمت کوک که روی زمین بود ...
ا/ت : بلند شو ... بیا بریم توی اتاق قبلی من اونجا استراحت کن
کوک رو بلند کردم و من سمت راستش بودم و جیمین سمت چپش ... تهیونگ و جولیا هم زود تر رفتم تو اوتاق ( منحرفا😂 رفتن نشستن) ... در اتاقمو باز کردم و وارد شدیم ....جونگ کوک و نشوندم روی تخت که دیدم کتش رنگ خون گرفته ...
ا/ت : ج..جونگ... کوک .. د..دستت ... جیمین بدو جعبه پانسمانا رو از بابام بگیر خونریزی داره ..
کوک : چیزی نیس بابا
ا/ت : ساکتت ( یکم بلند )
جیمین رفت و جعبه ی پانسمانا رو اورد اروم کتشو درآوردم و بعد نوبت پیراهنش بود اونم در آوردم کا دوباره چشمم به پکاش اوفتاد ..‌ سریع خودمو جمع کردم و دستشو پانسمان کردم ...... یهو بابام اومد توی اتاق و چشمم به منو کوک و بقیه اوفتاد ...گفت ..
آقای لی : خوبی ا/ت ؟؟
ا/ت : نهه نه خوب نیستم اصا خوب نیستم ( کمی داد )
جیمین : ا/ت .. اروم باش
ی نفس عمیق کشیدم .......
آقای لی : خودتو جمع کن دختر ...
از بس ‌که اعصابم خورد بود لب پایینو اون قد گاز گرفته بودم که رد دندونام روش بود .......... نمیدونم بخاطر جونگ کوک عصبی بودم یا یونگی ... تو فکر بودم که با صدای اخ بلند جونگ کوک به خودم اومدم
ا/ت : ...ب .‌ ببخشید ..م .‌..من معذرت میخام
کوک : نه اشکال نداره آیی
...........
پانسمان جونگ کوک تموم شد ...‌ پیراهن جونگ کوک و تنش کردم ... لکه ی بزرگ خون روی پیرهن سفیدش تو چشم بود‌...‌ از بین مهمونا رد شدیم و رفتیم سمت ماشین ...
ا/ت : میخای من رانندگی کنم ؟
کوک : نوچ سوار شو
سوار ماشین شدم
..........
.
.
ببخشید بچه ها امروز نت نداشتم برای همین پارت نذاشتم 😭💗
دیدگاه ها (۱۷)

عشق اجباری" p,19 ..سوار ماشین شدم که بعد از ۵ مین رسیدیم خو...

بپرسینن🫠💗

"عشق اجباری" ,17 ..نفس راحتی کشیدم که یهو ... در عمارت باز ش...

۶۰ تایی شدیممم🥳💕

قلب یخیپارت ۱۵از زبان ا/ت:باهم حرف زدیم و فهمیدم پیام ها درو...

قلب یخیپارت ۱۷از زبان ا/ت:جونگ کوک: من به خودم افتخار میکنم ...

قلب یخیپارت ۱۰از زبان ا/ت:غذامون تموم شد منم میخواستم برم دس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط