ملورین عمو شوگا

ملورین عمو شوگا
یونگی بله
ملورین دیگه نمیخوام برم پیش مامانم...
یونگی چرا
ملورین چون منو میزنه

یونگی پس چرا میگی مامانت و میخوای

ملورین من از مامان و بابا شنیدم من بچه واقعیشون نیستم و منظورم از مامان مامان واقعیم بود... من یدونه گردنبند دارم که همیشه دور گردنمه
یونگی ببینم؟
گردنبند و نشونم داد (پارت بعد میزارم عکسشو)
یونگی خیلی قشنگه
ملورین میشه مامانم و پیدا کنین؟
یونگی خواهر یا برادر داری؟
ملورین نمی‌دونم
ویو آت
تو خونه داشتم باب اسفنجی می‌دیدم یعنی ریدم به این زندگی که تو بدتر شرایط بازم باب اسفنجی میبینم، یاد حرف جونگکوک افتادم..(اول که بچه رو از دست دادی بخاطرش حالا هم دستاتو اینجوری کرده)اون بچه...اون آبجیم بود...از دستش دادم...الان اگه پیشم بود ۶ سالش میشد جونگکوک اومد و با تأسف نگام کرد
+متاسفم برات این چیه نگاه می‌کنی آخه باب اسفنجی؟
_اره بیا ببین
+یه نگاه به دستات کردی که هنوزم تو اون دستبندای تیغ داره و خونش داره کل خونه رو کثیف می‌کنه

یادم رفت دستام جاری از خون بود شت
_وای نه اههههه
+عیبی ندارد فوقش باید تو حموم بخوابی (خنده)
_خیلی خری واستا
+خیلی خری واستا گگگ
دویدم دنبالش و گرفتمش
+اییی منو خونی کردییی
_حقته یکبار دیگه مسخرم کنی مجبورت میکنم بخوری