رز قرمز. p10

□بیب چطوری ÷چی گفتی ؟□بیب
اومدم بزنم تودهنش که وقتی عصا هارو ول کردم کوبیدم زمین □بیا باهم کنار بیایم دستم رو بگیر بلند شو ÷عمرا
خودم عصا هارو برداشتم و داشتیم میرفتم سمت ورودی کلاس های مدرسه که یکی دستشو حلقه کرد دور کمرم ÷دستتو بکش □عمرا ببیب ÷ول کن خواهش میکنم □حالا شد . رفتم توی کلاس و استاد شروع کرد به درس دادن (اتفاق خاصی نیفتاد تا ۱ ماه بعد )
یک ماه گذشته بود خیلی به اعضا و یونگی نزدیک شدم دیگه باهاشون راحتم مثل دوست گچ پام هم باز کردم اما هیونجین هنوزم روی مخمه امروز تعطیل بود خواب بودم که تهیونگ اومد توی اتاق ×ا/ت ا/ت پاشو ÷بیدارم بابا ×ببین امروز تولد یونگیه ولی اون از تولد خوشش نمیاد بنظرت چیکار کنم ؟÷یعنی کلا تولد دوست نداره؟×نه ÷خب گرفتم اممممم بسپارش به من به نامجون و اعضا بگو یونگی رو ببرن کمپانی و تو هم با هاشون برو منو کوک کارا رو انجام میدم فقط کامل فکرشو از تولدش دور کنین ÷به جز نارنگی چی دوست داره ؟×تنهایی خواب و فکر کنم اتیش بازی ÷اها اکیه .تهیونگ رفت منم پاشدم و اماده شدم (لباسو میزارم) و زنگ زدم به کوک ÷الو کوک کجایی ؟(علامتش رو یادم نیست فکر کنین فعلا اینه €)€نزدیک خونتون ÷خوبه من الان میام پایین چیزایی که خواستم رو انجام دادی €اره ÷پس میبینمت .
دیدگاه ها (۰)

رز قزمز. p11

رز قرمز. p12

رز قرمز p9

رز قرمز. p8

پارت ۸۲ فیک ازدواج مافیایی

میخوام برای اولین بار که شده رمان خودم رو بگم هزار و یک شباف...

⁵³کوک: ببخشید خانم، ببخشید. من شمارو دیدم یادم به همسرم افتا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط