تک پارتی از لیسا
(شروع پایان )
اون تنها بازمانده از خاندان مانوبان بود امروز به تخت مینشست تا ملکه کل سرزمین بشه و به تنهایی بتونه کار هارو تموم کنه وقتی رو اون تخت بشینی باید احساساتت رو فراموش کنی از خودت و عزیزانت بگذری هرکسی نمیتونه رو اون تخت بنشینه
بعد از تاجگذاری
لیسا کور شده بود و حق رو نمیدید با ناحق دست به یکی کرده بود اما اون مخالف بود و میخواست اون رو بیدار کنه بی حس شده بود نسبت به عشقش و اونو فراموش کرده بود
ا/ت (شخصیتپسر) رو گرفتن و به قصر آوردن
لیسا اون رو محاکمه کرد و ازش خواست تسلیم بشه اما اون به لجبازی ادامه داد و جلاد اومد و با زدن گردن اون دختر به عشق لیسا و دختر پایان داد لیسا دیگه خیلی بی رحم شده بود به عشق خودش مرحمت نکرد پس قطعا به کسه دیگه ای رحم نمیکنه جلاد سر و تن اونو رو برد و اومدن اونجا رو تمیز کردن تمام بیگ ها رفتن و لیا تنها شد از رو اون تخت بلند شد و اومد پایین برگشت و با نفرت به اون تخت نگاه کرد تاج رو سرش رو برداشت و انداخت رو زمین اشکاش سرازیر شد و نتونست خودشو کنترل کنه و به پایان یه شروع بخشید یه شروع تلخ
اون تنها بازمانده از خاندان مانوبان بود امروز به تخت مینشست تا ملکه کل سرزمین بشه و به تنهایی بتونه کار هارو تموم کنه وقتی رو اون تخت بشینی باید احساساتت رو فراموش کنی از خودت و عزیزانت بگذری هرکسی نمیتونه رو اون تخت بنشینه
بعد از تاجگذاری
لیسا کور شده بود و حق رو نمیدید با ناحق دست به یکی کرده بود اما اون مخالف بود و میخواست اون رو بیدار کنه بی حس شده بود نسبت به عشقش و اونو فراموش کرده بود
ا/ت (شخصیتپسر) رو گرفتن و به قصر آوردن
لیسا اون رو محاکمه کرد و ازش خواست تسلیم بشه اما اون به لجبازی ادامه داد و جلاد اومد و با زدن گردن اون دختر به عشق لیسا و دختر پایان داد لیسا دیگه خیلی بی رحم شده بود به عشق خودش مرحمت نکرد پس قطعا به کسه دیگه ای رحم نمیکنه جلاد سر و تن اونو رو برد و اومدن اونجا رو تمیز کردن تمام بیگ ها رفتن و لیا تنها شد از رو اون تخت بلند شد و اومد پایین برگشت و با نفرت به اون تخت نگاه کرد تاج رو سرش رو برداشت و انداخت رو زمین اشکاش سرازیر شد و نتونست خودشو کنترل کنه و به پایان یه شروع بخشید یه شروع تلخ
۱۶.۱k
۰۲ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.