پارت بیست و پنجم دوست دخترم باش😍
پارت بیست و پنجم دوست دخترم باش😍
پارت رزی
چراغ قوه گوشیم رو روشن کردم و رفتم تو حیاط.....خیلی با دقت راه می رفتم تا رسیدم به درب پشتی خونه پسرا
واسه یک لحظه فهمیدم یکی پشت سرم داره تعقیبم میکنن واسه همین سریع برگشتم که یکی سریع با دستمال روی بینی و دهنم رو گرفتم
به دستش چنگ زدم ولی حتی یه تکون هم نخورد
کمی که دقت کردم دیدم از اونطرف داره یکی میاد که چراغ قوه هم دستش
با دیدن دختری دهنم باز موند و درجا خشکم زد
دلم می خواست بپرسم چیکارم داره ولم کنن ولی تا خواستم حتی به قیافه ی دختره نگاه کنم داروی داخل دستمال عمل کرد و من از حال رفتم
پارت تهیونگ
سریع به داخل اتاق برگشتم و تو توهم اون بغلی بودم که رزی بهم داد.....
ولی با شنیدن صدای در ترسیدم
#رزی بود؟؟؟؟کجا رفت
خواستم برم بیرون که گفتم
#شاید حواسش جمع شده که چند دقیقه قبل چیکار کرده رفته بیرون هوا بخوره
واسه همین منصرف شدم و روی تختم دراز کشیدم
حدود ۱۰ دقیقه ای گذشت که صدای دری نشنیدم از برگشتن رزی واسه همین نگران شدم
سریع بلند شدم و سمت در رفتم
اما با شنیدن صدای در حواسم پرت شد و به در نگاه کردم که دیدم
#واااااااااایییییی این اینجا چیکار میکنع؟یجیییی
یجی:با منی؟؟؟؟؟
#نه نه نه خوش اومدی
@اینطور که معلومه انگار اصلا خوشحال نشدی😁
#نه خب این وقت شب
@خب حالا هرچی دلم برات تنگ شدن بود
#اهاا خب با دایی و زن دایی میومدی دیگه😁😁
#ببینم نکنه باهام راحا نیستی؟؟؟
چی میدونستم بگم دختر داییم بود دیگه اگه بهش چیزی میگفتم باز ناراحت میشد
#نه نه اتفاقا خوش اومدی منم تنها بودم
پارت یجی
@خب چخبرا نمیخوای تعارف کنی بشینم؟؟
#ای واااای ببخشید یادم رفت بیا بشین
@چرا اینقدر هول شدی؟؟
#هیچی چیزی نشده فقط...
@فقط چی...
#تو همینجا بمون من سریع برم تو حیاط برمیگردم خب همینحا بمون
@باشه اوکی
تهیونگ که رفت جلیقه چرمیم رو در آوردم و روی مبل راحت نشستم
@رفتی دنبال رزی خانم اره؟؟؟؟ تازه اول راهه آقای تهیونگ.......
پایان پارت بیست و پنجم
لایک و فالو یادتون نره😍😎
پارت رزی
چراغ قوه گوشیم رو روشن کردم و رفتم تو حیاط.....خیلی با دقت راه می رفتم تا رسیدم به درب پشتی خونه پسرا
واسه یک لحظه فهمیدم یکی پشت سرم داره تعقیبم میکنن واسه همین سریع برگشتم که یکی سریع با دستمال روی بینی و دهنم رو گرفتم
به دستش چنگ زدم ولی حتی یه تکون هم نخورد
کمی که دقت کردم دیدم از اونطرف داره یکی میاد که چراغ قوه هم دستش
با دیدن دختری دهنم باز موند و درجا خشکم زد
دلم می خواست بپرسم چیکارم داره ولم کنن ولی تا خواستم حتی به قیافه ی دختره نگاه کنم داروی داخل دستمال عمل کرد و من از حال رفتم
پارت تهیونگ
سریع به داخل اتاق برگشتم و تو توهم اون بغلی بودم که رزی بهم داد.....
ولی با شنیدن صدای در ترسیدم
#رزی بود؟؟؟؟کجا رفت
خواستم برم بیرون که گفتم
#شاید حواسش جمع شده که چند دقیقه قبل چیکار کرده رفته بیرون هوا بخوره
واسه همین منصرف شدم و روی تختم دراز کشیدم
حدود ۱۰ دقیقه ای گذشت که صدای دری نشنیدم از برگشتن رزی واسه همین نگران شدم
سریع بلند شدم و سمت در رفتم
اما با شنیدن صدای در حواسم پرت شد و به در نگاه کردم که دیدم
#واااااااااایییییی این اینجا چیکار میکنع؟یجیییی
یجی:با منی؟؟؟؟؟
#نه نه نه خوش اومدی
@اینطور که معلومه انگار اصلا خوشحال نشدی😁
#نه خب این وقت شب
@خب حالا هرچی دلم برات تنگ شدن بود
#اهاا خب با دایی و زن دایی میومدی دیگه😁😁
#ببینم نکنه باهام راحا نیستی؟؟؟
چی میدونستم بگم دختر داییم بود دیگه اگه بهش چیزی میگفتم باز ناراحت میشد
#نه نه اتفاقا خوش اومدی منم تنها بودم
پارت یجی
@خب چخبرا نمیخوای تعارف کنی بشینم؟؟
#ای واااای ببخشید یادم رفت بیا بشین
@چرا اینقدر هول شدی؟؟
#هیچی چیزی نشده فقط...
@فقط چی...
#تو همینجا بمون من سریع برم تو حیاط برمیگردم خب همینحا بمون
@باشه اوکی
تهیونگ که رفت جلیقه چرمیم رو در آوردم و روی مبل راحت نشستم
@رفتی دنبال رزی خانم اره؟؟؟؟ تازه اول راهه آقای تهیونگ.......
پایان پارت بیست و پنجم
لایک و فالو یادتون نره😍😎
۳.۵k
۲۷ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.