من و ابراهیم با یک ماشین شخصی به سمت کرمانشاه در حرکت ب

🌷 من و ابراهیم با یک ماشین شخصی به سمت کرمانشاه در حرکت بودیم. در راه مدام از خواب می پرید و ساعتش را نگاه می کرد. با تعجب پرسیدم آقا ابرام چی شده؟
📢 جواب داد: کرمانشاه ساعت 4 صبح اذان میگه، می خوام نماز صبح ما اول وقت باشه. 🌸 💫 چند دقیقه بعد دوباره از خواب پرید. بیدار ماند و اشاره کرد تا جلوی یک قهوه خانه بایستیم. نماز جماعت صبح را اول وقت خواندیم و دوباره حرکت کردیم.
دیدگاه ها (۳)

💠 کُشتی 💠 ✅ #بخش_دوم ✅ صبح زود #ابراهیم با وســائل کشتی ا...

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم________..🍃 🌹 🍃 ..___...

به نام خدایادم هست ابراهیم هدیه تهیه میکرد و به من می گفت: «...

‌@Ebrahimhadi_ir@Ebrahimhadi_ir@Ebrahimhadi_ir‌نفسم، هستی من...

چپتر ۴ _ شعله ای در دلروزها برای لیندا مثل قفسی بسته بود.زند...

part3🦋@{در اتاق جییمن رو میزنه} قربان میتونم بیام تو-چته@لطف...

سه پارتی (درخواستی) P2

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط