ازدواج اجباری
ازدواج اجباری
پارت چهارم:
جیمین:درضمن دیگه با این لباس یا چیزی شبیه به این نبینمت(خیلی عصبی)
ات:باشه ببخشید(اروم)
نویسنده ویو
ات دست جیمین رو پانسمان کرد و حالا
فلش بکم به وقتی جیمین داشت اون مرده رو کتک میزد
جونگ کوک ویو
یهو دیدم جیمین رفت گرفت یه مرده رو کتک زد
یکم که دقت کردم فهمیدم به خاطر یه دختره
اهااااا اون دختر رو یادم اومد
چند سال پیش اودیشن داد و قبول شد
یکم که دقت کردم دیدم خیلی زیبا شده اما لباسش....
پایان فلش بک
بعد از اینکه دست جیمین پانسمان شد جونگکوک اومد پیششون
کوکی:جیمین حالت خوبه؟
جیمین:آره من خوبم نگران نباش
کوکی:امم فک کنم اسمت ات بود
حالت خوبه؟
ات:بله من خوبم ولی اسممو یادته؟
کوکی:آره یادمه اوت روز اومدی برای اودیشن
ات:اهاا بله...
نویسنده ویو
یکم همینجوری صحبت کردم بعد پاشدن رفتن خوابگاه و خونه هاشون و خوابیدن
فردا
ات ویو
وای خیلی خستم همش ۳ ساعت خوابیدم بهتره پاشم برم یکم ورزش کنم
رفتم کمپانی تا اونجا ورزش کردم رفتم یه دوش گرفتم و رفتم اتاق تمرین
یکم استراحت کردم یکمم تمرین کردم که یکی در زد
رفتم در رو باز کنم و بله با جیمین رو به رو شدم
ازش خجالت میکشیدم به خاطر دیشب اما اون مثل همیشه با لبخند بهم نگاه کرد
بهش سلام کردم روم نشد بغلش کنم به خاطر دیشب ولی خودش اومد منو کشوند تو بغلش
جیمین ویو
رفتم براش سوپ خماری بردم اما وقتی منو دید انگار خجالت میکشید مثل همیشه بغلم کنه
پس خودم بغلش کردم😁
جیمین:سلام
ازم خجالت نکش اشکالی نداره
ات:سلام...اممم.....خب باشه😊
جیمین:بفرما اینم سوپ خماری واسه ات جونمم
ات:وایی مرسی از کجا میدونستی هیچی نخوردم
جیمین:میشد یه حدسایی زد🤣🤣
بعد از خوردن
جیمین:من دیگه میرم
ولی واسه بعد از ظهر برنامه ای نداری؟
ات:یکم سرم شلوغه راستش
چطور؟
جیمین:هیچی ولش کن میخواستم بریم کافه
ات:اوم...ببخشید
جیمین:نه اصلا اشکالی نداره بای
ات:گودباییی
ادامش تو کامنتا
و شرطا هم فقط
¹⁵ تا کامنت
سختش کردم
پارت چهارم:
جیمین:درضمن دیگه با این لباس یا چیزی شبیه به این نبینمت(خیلی عصبی)
ات:باشه ببخشید(اروم)
نویسنده ویو
ات دست جیمین رو پانسمان کرد و حالا
فلش بکم به وقتی جیمین داشت اون مرده رو کتک میزد
جونگ کوک ویو
یهو دیدم جیمین رفت گرفت یه مرده رو کتک زد
یکم که دقت کردم فهمیدم به خاطر یه دختره
اهااااا اون دختر رو یادم اومد
چند سال پیش اودیشن داد و قبول شد
یکم که دقت کردم دیدم خیلی زیبا شده اما لباسش....
پایان فلش بک
بعد از اینکه دست جیمین پانسمان شد جونگکوک اومد پیششون
کوکی:جیمین حالت خوبه؟
جیمین:آره من خوبم نگران نباش
کوکی:امم فک کنم اسمت ات بود
حالت خوبه؟
ات:بله من خوبم ولی اسممو یادته؟
کوکی:آره یادمه اوت روز اومدی برای اودیشن
ات:اهاا بله...
نویسنده ویو
یکم همینجوری صحبت کردم بعد پاشدن رفتن خوابگاه و خونه هاشون و خوابیدن
فردا
ات ویو
وای خیلی خستم همش ۳ ساعت خوابیدم بهتره پاشم برم یکم ورزش کنم
رفتم کمپانی تا اونجا ورزش کردم رفتم یه دوش گرفتم و رفتم اتاق تمرین
یکم استراحت کردم یکمم تمرین کردم که یکی در زد
رفتم در رو باز کنم و بله با جیمین رو به رو شدم
ازش خجالت میکشیدم به خاطر دیشب اما اون مثل همیشه با لبخند بهم نگاه کرد
بهش سلام کردم روم نشد بغلش کنم به خاطر دیشب ولی خودش اومد منو کشوند تو بغلش
جیمین ویو
رفتم براش سوپ خماری بردم اما وقتی منو دید انگار خجالت میکشید مثل همیشه بغلم کنه
پس خودم بغلش کردم😁
جیمین:سلام
ازم خجالت نکش اشکالی نداره
ات:سلام...اممم.....خب باشه😊
جیمین:بفرما اینم سوپ خماری واسه ات جونمم
ات:وایی مرسی از کجا میدونستی هیچی نخوردم
جیمین:میشد یه حدسایی زد🤣🤣
بعد از خوردن
جیمین:من دیگه میرم
ولی واسه بعد از ظهر برنامه ای نداری؟
ات:یکم سرم شلوغه راستش
چطور؟
جیمین:هیچی ولش کن میخواستم بریم کافه
ات:اوم...ببخشید
جیمین:نه اصلا اشکالی نداره بای
ات:گودباییی
ادامش تو کامنتا
و شرطا هم فقط
¹⁵ تا کامنت
سختش کردم
۸.۸k
۱۶ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.