پارت301
#پارت301
لبخند شیطانی زدم : داداش این واسه رد گم کنیه ! لازمه که این اینجا باشه .
گیج گفت : کجا میذاریش ؟!
صندلی رو عقب کشیدم خم شدم کشو اخر میزمو باز کردم چند تا پرونده رو در اوردم رو میز گذاشتم
و دستمو داراز کردم دستگیره کشو مخفی رو کشیدم اینم رو به کیوان گفتم :
اینم میذاریم اینجا ...!
کیوان : ولی خب کسی نمیتونه از اینجا پیداش کنه !!
سرمو کج کردم : اشتباه نکن هر کس بیاد دنیال این پرونده اول میاد سمت میزم
و از میزم شروع میکنه به گشتن و هم اینکه تمام وسایل های کشو در میاره و در اخر دستش به دستگیره میخوره
کنجکاو میشه و پرونده رو در میاره اون وقت خوشحال میشه و میگه
پایانت نزدیکه احتشام ولی در اصل ...
با شنیدن حرفم بلند زد زیر خنده و گفت : ایوول به داداش باهوش خودم ...
خندیدم و به پرونده دستش اشاره کردم : وقتشه توام باهوشی خودتو ثابت کنی !! و دست تمام دزدها رو از پشت ببندیم ...
چشمکی زد و از اتاق بیرون رفت ... با خنده تکیه مو دادم به صندلی و گفتم :
خدا میدونه اولین نفری که دنبال این پروندم میاد کدوم از رقیبامه !!
لبخند شیطانی زدم : داداش این واسه رد گم کنیه ! لازمه که این اینجا باشه .
گیج گفت : کجا میذاریش ؟!
صندلی رو عقب کشیدم خم شدم کشو اخر میزمو باز کردم چند تا پرونده رو در اوردم رو میز گذاشتم
و دستمو داراز کردم دستگیره کشو مخفی رو کشیدم اینم رو به کیوان گفتم :
اینم میذاریم اینجا ...!
کیوان : ولی خب کسی نمیتونه از اینجا پیداش کنه !!
سرمو کج کردم : اشتباه نکن هر کس بیاد دنیال این پرونده اول میاد سمت میزم
و از میزم شروع میکنه به گشتن و هم اینکه تمام وسایل های کشو در میاره و در اخر دستش به دستگیره میخوره
کنجکاو میشه و پرونده رو در میاره اون وقت خوشحال میشه و میگه
پایانت نزدیکه احتشام ولی در اصل ...
با شنیدن حرفم بلند زد زیر خنده و گفت : ایوول به داداش باهوش خودم ...
خندیدم و به پرونده دستش اشاره کردم : وقتشه توام باهوشی خودتو ثابت کنی !! و دست تمام دزدها رو از پشت ببندیم ...
چشمکی زد و از اتاق بیرون رفت ... با خنده تکیه مو دادم به صندلی و گفتم :
خدا میدونه اولین نفری که دنبال این پروندم میاد کدوم از رقیبامه !!
۳.۵k
۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.