پارت302
#پارت302
(زمان حال *حسام*)
حسام : رئیس این امکان نداره بخدا ... مطمئنم این پرونده اصلیه !
عصبی گفت : اینا همش جعلین میفهمی ؟ آرش انقدر خر نیست که اینا رو تو شرکتش بذاره
مشکوک پرسیدم : پس کجا میذاره ...
ابرویی بالا انداخت : یا خونه خودشون (عمارت) یا خونه مجردیش !
حسام : ادرسش؟!
اشاره ایی به امیر (نوچه ش ) کرد : ادرس عمارت و خونه آرش بهش بهش بده !!
با صدای کلفتش گفت : چشم رئیس !
و بعد از اتاق زد بیرون !! رفتم رو یکی از مبلا نشستم
عصبی شروع کردم به تکون دادن پام. که ....
(مهسا )
مهسا : مامان اون سیب زمینی ها رو بده من !
ولی مامان فقط داشت بی حوصله سیب زمین ها رو پوست میکند و اصلا حواسش به من نبود
بلند تر از قبل گفتم : مامان سیب زمینی بده !!
ولی بازم دریغ از شنیدن صدام حرصم گرفته بود.
عصبی گفتم : مااماان
از جا پرید و شوکه زده گفت : چیه دختر چرا داد میزنی ؟!
تکیه مو دادم به کابیت : دو ساعته دارم صدات میزنم ! معلوم هست کجایی ؟!
نگاهی به خودش انداخت : وا خب همین جام
پوکر نگاهش نکردم و چاقو رو از دستش گرفتم مشغول پوست کندن سیب زمینی شدم که ....
(زمان حال *حسام*)
حسام : رئیس این امکان نداره بخدا ... مطمئنم این پرونده اصلیه !
عصبی گفت : اینا همش جعلین میفهمی ؟ آرش انقدر خر نیست که اینا رو تو شرکتش بذاره
مشکوک پرسیدم : پس کجا میذاره ...
ابرویی بالا انداخت : یا خونه خودشون (عمارت) یا خونه مجردیش !
حسام : ادرسش؟!
اشاره ایی به امیر (نوچه ش ) کرد : ادرس عمارت و خونه آرش بهش بهش بده !!
با صدای کلفتش گفت : چشم رئیس !
و بعد از اتاق زد بیرون !! رفتم رو یکی از مبلا نشستم
عصبی شروع کردم به تکون دادن پام. که ....
(مهسا )
مهسا : مامان اون سیب زمینی ها رو بده من !
ولی مامان فقط داشت بی حوصله سیب زمین ها رو پوست میکند و اصلا حواسش به من نبود
بلند تر از قبل گفتم : مامان سیب زمینی بده !!
ولی بازم دریغ از شنیدن صدام حرصم گرفته بود.
عصبی گفتم : مااماان
از جا پرید و شوکه زده گفت : چیه دختر چرا داد میزنی ؟!
تکیه مو دادم به کابیت : دو ساعته دارم صدات میزنم ! معلوم هست کجایی ؟!
نگاهی به خودش انداخت : وا خب همین جام
پوکر نگاهش نکردم و چاقو رو از دستش گرفتم مشغول پوست کندن سیب زمینی شدم که ....
۳.۵k
۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.