hi
ویو کوک
قرص و لیوان رو گرفت اومد که بره که مچ دستشو گرفتم با تعجب بهم نگا کرد به خودم شجاعت دادم و گفتم
میشه بشینی می هو؟
_ب.. باشه
نشست کنارم دست چپشو توی دستم قفل کردم با خجالت ولی محکم ولی با ملایم( اخر چجوری پسرم؟ 🥸) گفتم : می هو ببین.... من.... از همون... روزی که... ویدیو تو توی یوتیوب دیدم..... یه حس هایی بهت پیدا ک... ردم.... و الان.... که باهم...... همکار شدیم..... احساساتم بهت بیشتر شده..... شاید سخت باشه که بخوای احساسات یه مرد ۳۵ساله رو قبول کنی.... ولی.. من..... از... ته... قلبم.... دو... ست. دارم( عررر)
می هو اگه نمیخوای اشکال نداره همین....
_دوست دارم!
چی گفتی
_گفتم عاشقتم ... من تورو خیلی دوست دارم
پس یه لحظه هم ازم این فکرا نکن
خیلی ممنون
خودمو بهش نزدیک کردم و کمرشو گرفتم و چپوندم یه خودم لبامو تو چند میلی متری لباش نگه داشتم و گفتم:اجازه هست ؟
با خجالت صورتشو تکون داد لبامو به لباش رسوندم و شروع کردم به بوسید نشون مک زدنشون گاز زدنشون و هر کاری که دلم خواست اونم همراهی میکرد مشت های کوچولوشو زد بهم مثل یه گربه فهمیدم نفس کم اورده( چه عجب 💅)جدا شدم که مثل لبو قرمز بود اخییی
چرا شبیه لبو شدی
_اولبن بارم بود
مرسی دادیش به من
_قابل نداشت شونه هاشو گرفتم و با خودم پرتش کردم روی تخت کوچولو بود
بگیر بخواب صبح باید بریم سراغ مصاحبه ها گریه ی کوچولوی چموش
_من کوچلو نیستم
دربرابر من هستی
خنده ای کرد و سرشو به سینه چسبوند و خوابید منم بعد از انالیز کامل صورتشو بوییدن تنش خوابیدم ( دو تا بچه ی خوب خوابیدن اخی)
صبح ویو می هو
بین پاهام حس خیسی کردم مطمئن بودم عادت شدم وای اومدم پاشو مه دیدم کوک همچین سفت بغلم کرده نمیتونم تکون بخورم صداش زدم
_جونگ کوک...... کوک... جونگ کوک
چیه بیب
خجالت کشیدم لوی گفتم
_باید برم دستشویی میخش ولم کنی؟
شرط داره
_چیه؟
بوسم کن
_خم شدم تو صورتشو بوسه ی کوتاهی به لبش زدم ... )واجبه باید بم
اها حالا شد گریه ی چموش میتونه بره
_باهاش بحث نکردم از توی چمدون یه ساکت مشکی کوچیک که توش پد گذاشته بودم رو برداشتم و رفتم دستشویی کارای لازم رو انجام دادم خداروشکر لو نرفتم از دستشویی رفتم بیرون و سعی داشتم همه چی رو عادی نشون بدم کوک داشت با تلفن حرف میزد نامجون اوپا بود
باهش هیونگ فهمیدم چشممممم بابا جا نمیخونیم الان خب مدیر زنگ میزنم میگم وای
باشه بای
_چی شده؟
مصاحبه ی امروز بعد از ظهر کنسل شهد بنابر این زود تر برمیگردیم کره..
_چرا؟
چون یکی از کله گنده های کمپانی مرده
_عا
صبحونه چی میخوای؟
_من خب شیر موز و کیک خوبه
اوکی
زنگ زد و رفتم تحویل گرفتم صبحونه رو نشستیم سرمیز که جونگ کوک سر صحبت رو باز کرد
خب... از خودت بگو
_خب..راستش
شرط نداره فردا بعد از ظهر میزارم
قرص و لیوان رو گرفت اومد که بره که مچ دستشو گرفتم با تعجب بهم نگا کرد به خودم شجاعت دادم و گفتم
میشه بشینی می هو؟
_ب.. باشه
نشست کنارم دست چپشو توی دستم قفل کردم با خجالت ولی محکم ولی با ملایم( اخر چجوری پسرم؟ 🥸) گفتم : می هو ببین.... من.... از همون... روزی که... ویدیو تو توی یوتیوب دیدم..... یه حس هایی بهت پیدا ک... ردم.... و الان.... که باهم...... همکار شدیم..... احساساتم بهت بیشتر شده..... شاید سخت باشه که بخوای احساسات یه مرد ۳۵ساله رو قبول کنی.... ولی.. من..... از... ته... قلبم.... دو... ست. دارم( عررر)
می هو اگه نمیخوای اشکال نداره همین....
_دوست دارم!
چی گفتی
_گفتم عاشقتم ... من تورو خیلی دوست دارم
پس یه لحظه هم ازم این فکرا نکن
خیلی ممنون
خودمو بهش نزدیک کردم و کمرشو گرفتم و چپوندم یه خودم لبامو تو چند میلی متری لباش نگه داشتم و گفتم:اجازه هست ؟
با خجالت صورتشو تکون داد لبامو به لباش رسوندم و شروع کردم به بوسید نشون مک زدنشون گاز زدنشون و هر کاری که دلم خواست اونم همراهی میکرد مشت های کوچولوشو زد بهم مثل یه گربه فهمیدم نفس کم اورده( چه عجب 💅)جدا شدم که مثل لبو قرمز بود اخییی
چرا شبیه لبو شدی
_اولبن بارم بود
مرسی دادیش به من
_قابل نداشت شونه هاشو گرفتم و با خودم پرتش کردم روی تخت کوچولو بود
بگیر بخواب صبح باید بریم سراغ مصاحبه ها گریه ی کوچولوی چموش
_من کوچلو نیستم
دربرابر من هستی
خنده ای کرد و سرشو به سینه چسبوند و خوابید منم بعد از انالیز کامل صورتشو بوییدن تنش خوابیدم ( دو تا بچه ی خوب خوابیدن اخی)
صبح ویو می هو
بین پاهام حس خیسی کردم مطمئن بودم عادت شدم وای اومدم پاشو مه دیدم کوک همچین سفت بغلم کرده نمیتونم تکون بخورم صداش زدم
_جونگ کوک...... کوک... جونگ کوک
چیه بیب
خجالت کشیدم لوی گفتم
_باید برم دستشویی میخش ولم کنی؟
شرط داره
_چیه؟
بوسم کن
_خم شدم تو صورتشو بوسه ی کوتاهی به لبش زدم ... )واجبه باید بم
اها حالا شد گریه ی چموش میتونه بره
_باهاش بحث نکردم از توی چمدون یه ساکت مشکی کوچیک که توش پد گذاشته بودم رو برداشتم و رفتم دستشویی کارای لازم رو انجام دادم خداروشکر لو نرفتم از دستشویی رفتم بیرون و سعی داشتم همه چی رو عادی نشون بدم کوک داشت با تلفن حرف میزد نامجون اوپا بود
باهش هیونگ فهمیدم چشممممم بابا جا نمیخونیم الان خب مدیر زنگ میزنم میگم وای
باشه بای
_چی شده؟
مصاحبه ی امروز بعد از ظهر کنسل شهد بنابر این زود تر برمیگردیم کره..
_چرا؟
چون یکی از کله گنده های کمپانی مرده
_عا
صبحونه چی میخوای؟
_من خب شیر موز و کیک خوبه
اوکی
زنگ زد و رفتم تحویل گرفتم صبحونه رو نشستیم سرمیز که جونگ کوک سر صحبت رو باز کرد
خب... از خودت بگو
_خب..راستش
شرط نداره فردا بعد از ظهر میزارم
۳۴۳
۰۴ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.