عاشقانه های پاک
عاشقانه های پاک
قسمت چهارده
ایوب قرارش را با مامان گذاشته بود
وقتی امد من و مامان خانه بودیم،اقاجون.سر کارش بود....
رضا مثل همیشه منطقه بود و زهرا و شهیده مدرسه بودند...
دست ایوب ب گردنش اویزان بود و از چهره اش مشخص بود ک درد دارد .....
مامان برایش پشتی گذاشت و لحاف اورد ....
ایوب پایش را دراز کرد و کاغذی از جیبش بیرون اورد ......
-مامان میشود این نسخه را برایم بگیرید؟؟من چند جا رفتم نبود....
مامان کاغذ را گرفت
-پس تا شما حرف هایتان را بزنید برگشته ام...
مامان ک رفت به ایوب گفتم
- کار درستی نکردید....
-میدانم ولی نمیخواستم بیگدار ب اب بزنم
با عصبانیت گفتم
-این بیگدار ب اب زدن است؟؟ما ک حرف هایمان را صادقانه زده بودیم،شما از چی میترسیدید؟؟
چیزی نگفت
گفتم
-به هر حال من فکر نمیکنم این قضیه درست بشود
ارام گفت
-" میشود"
-نه امکان ندارد ،اقاجونم.ب خاطر کاری ک کردید حتمامخالفت میکنند
-من میگویم میشود،میشود.مگر اینکه.....
-مگر چی؟؟
-مگه اینکه....خانم جان ،یا من بمیرم یا شما.....
ادامه دارد...
قسمت چهارده
ایوب قرارش را با مامان گذاشته بود
وقتی امد من و مامان خانه بودیم،اقاجون.سر کارش بود....
رضا مثل همیشه منطقه بود و زهرا و شهیده مدرسه بودند...
دست ایوب ب گردنش اویزان بود و از چهره اش مشخص بود ک درد دارد .....
مامان برایش پشتی گذاشت و لحاف اورد ....
ایوب پایش را دراز کرد و کاغذی از جیبش بیرون اورد ......
-مامان میشود این نسخه را برایم بگیرید؟؟من چند جا رفتم نبود....
مامان کاغذ را گرفت
-پس تا شما حرف هایتان را بزنید برگشته ام...
مامان ک رفت به ایوب گفتم
- کار درستی نکردید....
-میدانم ولی نمیخواستم بیگدار ب اب بزنم
با عصبانیت گفتم
-این بیگدار ب اب زدن است؟؟ما ک حرف هایمان را صادقانه زده بودیم،شما از چی میترسیدید؟؟
چیزی نگفت
گفتم
-به هر حال من فکر نمیکنم این قضیه درست بشود
ارام گفت
-" میشود"
-نه امکان ندارد ،اقاجونم.ب خاطر کاری ک کردید حتمامخالفت میکنند
-من میگویم میشود،میشود.مگر اینکه.....
-مگر چی؟؟
-مگه اینکه....خانم جان ،یا من بمیرم یا شما.....
ادامه دارد...
- ۱.۳k
- ۲۰ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط