ارتشی من
ارتشی من
پارت ۷
معلم: بینا و کوک بیاید دفتر
کوک: باش
بینا:(تو ذهنش) یعنی چی شده؟
پرش زمانی به دفتر
مدیر: خوب شمادوتا باید توی جشنواره ی بهترین مرد و زن شرکت کنید
بینا: ببخشید چرامن؟
مدیر: چون تو نها دختر کلاس هستی وما به درخواست معلم هاتون قبول کردیم شرکت کنید چون کلاس شما هرسال دعوا و کتک کاری راه مینداخت فهمیدی؟
بینا و کوک: بله
مدیر: حالا برید
بینا و کوک رفتن بیرون از مدرسه
کوک: هی تو
بینا: بله؟
کوک: فردا برام غذا میاری فهمیدی؟
بینا: اونوقت چرا؟
کوک: چون تو غذام توف کردی
بینا:اولن اون غذای من بود دومن دوست ندارم برات عذا بیارم عوضی
کوک: چه زری زدی ه. ر. زه
بینا: همین که شنیدی
بینا بعد از حرفش سریع رفت چون اخر هفته بود و خالش مرخصی گرفته بود کلی برنامه داشتن
اینم از این پارت میدونم کمه اما حمایت نمیکنید خوب🥺
پارت ۷
معلم: بینا و کوک بیاید دفتر
کوک: باش
بینا:(تو ذهنش) یعنی چی شده؟
پرش زمانی به دفتر
مدیر: خوب شمادوتا باید توی جشنواره ی بهترین مرد و زن شرکت کنید
بینا: ببخشید چرامن؟
مدیر: چون تو نها دختر کلاس هستی وما به درخواست معلم هاتون قبول کردیم شرکت کنید چون کلاس شما هرسال دعوا و کتک کاری راه مینداخت فهمیدی؟
بینا و کوک: بله
مدیر: حالا برید
بینا و کوک رفتن بیرون از مدرسه
کوک: هی تو
بینا: بله؟
کوک: فردا برام غذا میاری فهمیدی؟
بینا: اونوقت چرا؟
کوک: چون تو غذام توف کردی
بینا:اولن اون غذای من بود دومن دوست ندارم برات عذا بیارم عوضی
کوک: چه زری زدی ه. ر. زه
بینا: همین که شنیدی
بینا بعد از حرفش سریع رفت چون اخر هفته بود و خالش مرخصی گرفته بود کلی برنامه داشتن
اینم از این پارت میدونم کمه اما حمایت نمیکنید خوب🥺
- ۴.۱k
- ۲۰ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط