`¤▪︎•زنجیر شکن•▪︎¤`p9

ویو شیزوکو :

سمتش رفتم
یه بخش‌هایی از پوستش سفید شده بود و پرز های سفید داشت
زنجیر ها نمیذاشتن درست ببینمش
چند سانتیش واستادم
چشماشو ناگهانی باز کرد
مردمک چشماش تیز و کشیده بود
مثل یه گربه وحشی دندوناش رو نشونم داد و اخم کرد : خخخخخخ😠
یه قدم عقب رفتم : آروم باشین...کاریتون ندارم
عصبی نفس نفس میزد و تقلا می‌کرد تا زنجیر هاشو باز کنه
سمتش رفتم و دستمو نزدیک سرش بردم: آسیب می‌بینید! آروم باشین تا بازتون کنم
صورتشو نزدیک دستم کرد
بوم کرد
مردمک چشماش گشاد شد و آروم گرفت
سرش رو به دستم مالید و خر خر کرد
وای خدایا چقد نازه ...
بنظرم بهتره بازش کنم
کلیدی که راکا بهم داده بود رو برداشتم و زنجیر هارو باز کردم
زنجیر ها که کنار رفت گوش و دمش رو دیدم
جلوم رو زمین نشسته بود
پشت دستشو لیس زد
وای خداااااا، چه نازههههههههه😍
نتونستم دووم بیارم و خم شدم که نازش کنم
ولی دندوناشو نشون داد و اخم کرد : خخخخخخخخ😠
فاصله گرفتم و واستادم: ببخشید 😞
ناگهان دادم جلوم نیست ! کجا رفت!
که چیز نرمی رو زیر دستم حس کردم
پایین رو نگاه کردم
داشت سرشو به دستم می‌مالید 😍
نشستم و نازش کردم
چندین دقیقه نازش کردم ،تا اینکه در باز شد
پشت سرم قایم شد و نصبت به کسی که پشت در بود گارد گرفت
دقت کردم
همون مرد بلند که بردش بود ...
بلند شدم : بله؟😶
؟؟؟: پس تونستی الان زنجیراشو باز کنی
متوجه منظورش نشدم : چطور؟
؟؟؟: الان در حال استفاده از قدرتشه، ولی تو با این حال تونستی آرومش کنی ... طوری که نیاز به زنجیر کردنش نباشه
تعجب کردم : مگه حالت عادی نمیشد ؟😶
؟؟؟: نه ، حالت عادی وقتی کنترلشو از دست میده نمیشه ولش کرد یا آرومش کرد و باید تا زمانی که قدرتش غیر فعال بشه منتظر موند . هیچوقت اینجوری ندیدمش
: الان این چیز خوبیه ؟
؟؟؟: چیز خوبی؟این عالیه ! دیگه نیاز به زنجیر کردنش نیست !
سکوت کردم
؟؟؟: بهتره ببریش تو اتاقش ، چون انگار فقط پیش تو آرومه. مراقب باش که قدرتش از حد نگذره و آروم بمونه
: باشه ، فقط...اشکال نداره با اسمشون صداشون کنم؟
؟؟؟: نیاز به رسمی بودن نداری ، راحت باش
: ممنون
به رِی نگاه کردم : رِی؟بیا بریم تو اتاقت ،باشه ؟😊
...





دارم پارت هارو طولانی تر مینویسم🎀
پارت بعد دو روز دیگه