هر که آمد بر سر دار فنا

هر که آمد بر سر دار فنا
یابد از دار فنا دار بقا

خدمت منصور از آن سردار شد
ذوق سرداری اگر داری بیا

قل هو الله احد می خوان مدام
چون موحد در خلا و در ملا

ما درین دریا خوشی افتاده ایم
ما ز دریائیم و دریا عین ما

دردمندی را که باشد درد دل
دُرد درد دل بود او را دوا

بر در خلوتسرای می فروش
ساکنیم و فارغ از هر دو سرا

سیدیم و بندهٔ سلطان خود
ما جَمیم و جام ما گیتی نما


شاه نعمت‌الله ولی
دیدگاه ها (۲۶)

آه ، تاکی ز سفر باز نیایی ، بازآاشتیاق تو مرا سوخت کجایی، با...

جان به جانان کی رسد جانان کجا و جان کجاذره است این، آفتاب اس...

یار من بی یار کی ماند مراخسته و بیمار کی ماند مراگر چه بیمار...

چیست عالم شبنمی از نهر ماکیست آدم عارفی در شهر ماهرکجا بکری ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط