آه تاکی ز سفر باز نیایی بازآ

آه ، تاکی ز سفر باز نیایی ، بازآ
اشتیاق تو مرا سوخت کجایی، بازآ

شده نزدیک که هجران تو، مارا بکشد
گرهمان بر سرخونریزی مایی ، بازآ

کرده‌ای عهد که بازآیی و ما را بکشی
وقت آنست که لطفی بنمایی، بازآ

رفتی و باز نمی‌آیی و من بی تو به جان
جان من اینهمه بی رحم چرایی، بازآ

وحشی از جرم همین کز سر آن کو رفتی
گرچه مستوجب صد گونه جفایی، بازآ


وحشی
دیدگاه ها (۲۲)

جان به جانان کی رسد جانان کجا و جان کجاذره است این، آفتاب اس...

جوانی بگذرد یارب به کام دل جوانی راکه سازد کامیاب از وصل پیر...

هر که آمد بر سر دار فنایابد از دار فنا دار بقاخدمت منصور از ...

یار من بی یار کی ماند مراخسته و بیمار کی ماند مراگر چه بیمار...

آه، تاکی ز سفر باز نیایی، بازآاشتیاق تو مرا سوخت کجایی، بازآ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط