شیطان دلباخته
شیطان دلباخته
پارت 3
سینی غذامو کوبیدم روی میز و پاشدم سر پا مه دختره خورد زمین
+دست از سرم بردار هرزه من به دخترا علاقه ندارمممم میفهمیییی؟ همجنسگراممم الان راحت شدییی؟(داد بلند)
همه بچه های کالج با تعجب بهم نگاه می کردن میگرنم بازم شروع شده بود و سرم وحشتناک درد میکرد سرمو گرفتم تو دستام نامجون با عجله اومد سمتم
=جیمینا.....خوبی؟
سرم گیج رفت و بعدش سیاهی
ویو نامجون:
جیمین از چند سال پیش مبگرن داشت و وقتی داد میزد یا یکی سرش داد میزد سرش درد میگرفت
سریع دویدم سمتش
=جیمینا....خوبی؟
که یهو بیهوش شد و افتاد روی دستام
یهو یه پسر قد بلند که تیپ ندرسه نزده بود اومد جلو و سریع باندش مرد و بردش سمت درمانگاه کالج
بلند شدم و پشت سرش رفتم
خیلی سریع میدویید
ویو یونگی:
امروز صبح بعد از قرارداد بستن با یه بدبختی ویتی داشتم از کوچه بیرون میومدم جیمین رو دیدم
پسری که سه ساله تحت نظرم دارمش
و هیچ کس از دنیایی مه خودم ازش اومدم خبری نداره که عاشق این پسرم
داشت میدویید که با سر خورد بهم پقتی از پشت سرم دید در کالجش داره بسته میشه دویید رفت و بهم یه کارت داد
میدونستم چون بازم دیر مرده اذیتش میکنن برای همین رفتم سمت کالج وقتی رسیدم دیدم کالجیه که پدرم یکی از سرمایه گذار هاشهه و توی ساخت و سازش همکاری داشته
(پدر یونگی هم شیطانه ولی انسانی زندگی میکنن درست مثل جونگو وون توی سریال شیطان من)
رفتم داهل و از اونحایی که مدیر منو میشناخت چیزی نگفت و رفتم سمت کلاسم که دیدم جیمین تو دفتره و قراره پدرش و صدا کنن
از اینکه اتفاقی نیوفتاده خیالم راحت شد
رفتم نشستم توی کلاسم
زنگ که خورد بازم دور جیمین پر از دختر شد
مخصوصا الان که فهمیده بودن چقدر پولداره
یه دختر رفت نشست روی پاهاش و خودشو مالید بهش و گفت
دختره: چرا بهمون توجه نمیکنی؟
اگه جیهوپ جولوم و نمیگرفت میرفتم میزدم دهن دختره رو میاوردم پایین یهو دختره داد مشید و گفت
دختره: جیمین چرا بهم توجه نمیکنی(داد)
جیمنی با عصانیت سینیشو کوبید روی میز
جیمین هم مشکل کنترل خشم داشت و هم میگرن و تنگی نفس و فوبیای صداهای بلند
سینیشو محکم کوبید روی زمین و داد کشید
+دست از سرم بردار هرزه من به دخترا علاقه ندارممممم میفهمییی؟
همحنسگراممممم الان راحت شدییی؟
با این حرفش هم خوشحال شدم هم نگران چون وقتی داد میکشید میگرنش شروع میشد سرشو کرفت توی دستاش بست فرندش رفت سمتش که جیمین بیهوش شد و افتاد روی دستای نامجون
سریع رفتم سنتش براید بغلش کردم و دویدم سمت درمانگاه قدرتام بازم فعال شده بودن و نمیتونستم جلوشون و بگیرم و خیلی سریع میدوییدم
رسیدم درمانگاه سریع درو باز کردم و رفتم داخل
_پرستاررر
پرستار درو باز کرد
ادامه دارد..........
پارت 3
سینی غذامو کوبیدم روی میز و پاشدم سر پا مه دختره خورد زمین
+دست از سرم بردار هرزه من به دخترا علاقه ندارمممم میفهمیییی؟ همجنسگراممم الان راحت شدییی؟(داد بلند)
همه بچه های کالج با تعجب بهم نگاه می کردن میگرنم بازم شروع شده بود و سرم وحشتناک درد میکرد سرمو گرفتم تو دستام نامجون با عجله اومد سمتم
=جیمینا.....خوبی؟
سرم گیج رفت و بعدش سیاهی
ویو نامجون:
جیمین از چند سال پیش مبگرن داشت و وقتی داد میزد یا یکی سرش داد میزد سرش درد میگرفت
سریع دویدم سمتش
=جیمینا....خوبی؟
که یهو بیهوش شد و افتاد روی دستام
یهو یه پسر قد بلند که تیپ ندرسه نزده بود اومد جلو و سریع باندش مرد و بردش سمت درمانگاه کالج
بلند شدم و پشت سرش رفتم
خیلی سریع میدویید
ویو یونگی:
امروز صبح بعد از قرارداد بستن با یه بدبختی ویتی داشتم از کوچه بیرون میومدم جیمین رو دیدم
پسری که سه ساله تحت نظرم دارمش
و هیچ کس از دنیایی مه خودم ازش اومدم خبری نداره که عاشق این پسرم
داشت میدویید که با سر خورد بهم پقتی از پشت سرم دید در کالجش داره بسته میشه دویید رفت و بهم یه کارت داد
میدونستم چون بازم دیر مرده اذیتش میکنن برای همین رفتم سمت کالج وقتی رسیدم دیدم کالجیه که پدرم یکی از سرمایه گذار هاشهه و توی ساخت و سازش همکاری داشته
(پدر یونگی هم شیطانه ولی انسانی زندگی میکنن درست مثل جونگو وون توی سریال شیطان من)
رفتم داهل و از اونحایی که مدیر منو میشناخت چیزی نگفت و رفتم سمت کلاسم که دیدم جیمین تو دفتره و قراره پدرش و صدا کنن
از اینکه اتفاقی نیوفتاده خیالم راحت شد
رفتم نشستم توی کلاسم
زنگ که خورد بازم دور جیمین پر از دختر شد
مخصوصا الان که فهمیده بودن چقدر پولداره
یه دختر رفت نشست روی پاهاش و خودشو مالید بهش و گفت
دختره: چرا بهمون توجه نمیکنی؟
اگه جیهوپ جولوم و نمیگرفت میرفتم میزدم دهن دختره رو میاوردم پایین یهو دختره داد مشید و گفت
دختره: جیمین چرا بهم توجه نمیکنی(داد)
جیمنی با عصانیت سینیشو کوبید روی میز
جیمین هم مشکل کنترل خشم داشت و هم میگرن و تنگی نفس و فوبیای صداهای بلند
سینیشو محکم کوبید روی زمین و داد کشید
+دست از سرم بردار هرزه من به دخترا علاقه ندارممممم میفهمییی؟
همحنسگراممممم الان راحت شدییی؟
با این حرفش هم خوشحال شدم هم نگران چون وقتی داد میکشید میگرنش شروع میشد سرشو کرفت توی دستاش بست فرندش رفت سمتش که جیمین بیهوش شد و افتاد روی دستای نامجون
سریع رفتم سنتش براید بغلش کردم و دویدم سمت درمانگاه قدرتام بازم فعال شده بودن و نمیتونستم جلوشون و بگیرم و خیلی سریع میدوییدم
رسیدم درمانگاه سریع درو باز کردم و رفتم داخل
_پرستاررر
پرستار درو باز کرد
ادامه دارد..........
- ۴.۹k
- ۱۹ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط