شیطان دلباخته
شیطان دلباخته
پارت 1
ویو جیمین:
با صدای رو مخ الارمم پاشدم
خاموشش کردم و دوباره گرفتم کپیدم
یکم که کذشت فیلیکس درو با لگد باز کرد
علامت فیلیکس " _علامت جیمین+
"هوووو یابو پاشو برو دانشگاهت دیر شد
چشمم که به ساعت خورد مثل جن زده ها پاشدم و رفتم حموم یه دوش 10 مینی گرفتم اومدم بیرون موهامو خشک کزدم لباس فرممو پوشیدم یه لیپ گلاس زدم کیف و گوشیم و برداشتم دویدم بیرون
بادیگارد شخصیم در و باز کرد زود نشستم و حرکت کردیم
اها یادم رفت خودمو معرفی کنم
من پارک جیمینم تک پسر یه خانوده پولدار 19 سالمه پدرم مدیر سه تا شرکت معروف توی کره جنوبیه
پس دیگه بسه خفه خون بگیرم
اههههه این ترافیک چرا تموم نمیشه
+من از کوچه دیگه خودم میرم ترافیکه
پیاده دشم و دویدم سمت کوچه همینکه پیچیدم داخلش با سر خوردم به سینه ی یه نفر
سرمو بردم بالا یه پسر خیلی خوشگل و قد بلند بود
وایساا من چرا تپش قلب گرفتم؟
علامت یونگی _
_حواست به جلوت باشه
با شنیدن صداش حس کردم روحم رفت تا هفت اسمون و اومد پایین صدای خمار و بمی داشت قدش انقد ازم بلند تر بود که باید سرم و بالا میگرفتم با ببینمش
قدم به زور تا سینه اش میرسید قورت خیلی خوشگلی داشت
بوی دارچین و قهوه میداد و خلیل خوشبو بود ولی انرژی منفی و بدی ازش میگرفتم
تک خنده ای کرد و گفت
_داری با چشمات میخوریم ها
+.....
_اهای
_ بچه؟
_هوووویه لحظه به خودم اومدم گفتم
+بله؟
_دوساعته کجایی؟
+هیچی ببخشید
از پشت سرش دیدم دارن در دانشگاه و میبندن سریع یه کارت که همیهش به خاطر شغل بابام پیشم بود رو در اوردم و دادم بهش
+ببخشید من باید برم بعدا باهم تماس میگیریم
سریع دویدم و رسدیم به دانشگاه
+درو نبندددد
سرایدار: بازم تو دیر کردی؟
+ببخشییییددد
دویدم رفتم داخل و رفتم سمت کلاسمون
در و باز کردم که دیدم استاد داخله
استاد: پارک جیمین بازم که دیر کردی
سرمو انداختم پایین من مجبور بودم هیچ وقت شغل پدرم رو نگم چون توی مدرسه قبلیم گفته بودم و کسایی که از بانک راضی نبودن بهم حمله میکردن و یا برام قلدری میکردن که پول بیار برامون
ولی با این حال به خاطر چهرم ملقب به زیباترین پسر کالج بودم و خمیشه دورم پر از دخترایی بود که بهم در خواست میدادن
استاد: این بار دیگه زنگ میزنم به والدینت
از گوشه کتم گرفت و رفتیم سمت دفتر ز استرس داشتم گوشه ناخنم و میخورم ازم شماره پدرم و پرسیدن وبهشون گفتم
زنگ زدن و منتظر موندیم تا پدرم بیاد یکم بعد دیدم یه پسر داره با ریلکس ترین حالت ممکن میره سمت کلاس
+ اون پسره هم دیر کرده خب جرا بهش گیر نمیدین؟
مدیر با پر رویی برگشت و گفت
کدیر: اون پدرش یکی از خر پولای مدرسه است معلومه که باهاش کاری نداریم
ادامه دارد....
پارت 1
ویو جیمین:
با صدای رو مخ الارمم پاشدم
خاموشش کردم و دوباره گرفتم کپیدم
یکم که کذشت فیلیکس درو با لگد باز کرد
علامت فیلیکس " _علامت جیمین+
"هوووو یابو پاشو برو دانشگاهت دیر شد
چشمم که به ساعت خورد مثل جن زده ها پاشدم و رفتم حموم یه دوش 10 مینی گرفتم اومدم بیرون موهامو خشک کزدم لباس فرممو پوشیدم یه لیپ گلاس زدم کیف و گوشیم و برداشتم دویدم بیرون
بادیگارد شخصیم در و باز کرد زود نشستم و حرکت کردیم
اها یادم رفت خودمو معرفی کنم
من پارک جیمینم تک پسر یه خانوده پولدار 19 سالمه پدرم مدیر سه تا شرکت معروف توی کره جنوبیه
پس دیگه بسه خفه خون بگیرم
اههههه این ترافیک چرا تموم نمیشه
+من از کوچه دیگه خودم میرم ترافیکه
پیاده دشم و دویدم سمت کوچه همینکه پیچیدم داخلش با سر خوردم به سینه ی یه نفر
سرمو بردم بالا یه پسر خیلی خوشگل و قد بلند بود
وایساا من چرا تپش قلب گرفتم؟
علامت یونگی _
_حواست به جلوت باشه
با شنیدن صداش حس کردم روحم رفت تا هفت اسمون و اومد پایین صدای خمار و بمی داشت قدش انقد ازم بلند تر بود که باید سرم و بالا میگرفتم با ببینمش
قدم به زور تا سینه اش میرسید قورت خیلی خوشگلی داشت
بوی دارچین و قهوه میداد و خلیل خوشبو بود ولی انرژی منفی و بدی ازش میگرفتم
تک خنده ای کرد و گفت
_داری با چشمات میخوریم ها
+.....
_اهای
_ بچه؟
_هوووویه لحظه به خودم اومدم گفتم
+بله؟
_دوساعته کجایی؟
+هیچی ببخشید
از پشت سرش دیدم دارن در دانشگاه و میبندن سریع یه کارت که همیهش به خاطر شغل بابام پیشم بود رو در اوردم و دادم بهش
+ببخشید من باید برم بعدا باهم تماس میگیریم
سریع دویدم و رسدیم به دانشگاه
+درو نبندددد
سرایدار: بازم تو دیر کردی؟
+ببخشییییددد
دویدم رفتم داخل و رفتم سمت کلاسمون
در و باز کردم که دیدم استاد داخله
استاد: پارک جیمین بازم که دیر کردی
سرمو انداختم پایین من مجبور بودم هیچ وقت شغل پدرم رو نگم چون توی مدرسه قبلیم گفته بودم و کسایی که از بانک راضی نبودن بهم حمله میکردن و یا برام قلدری میکردن که پول بیار برامون
ولی با این حال به خاطر چهرم ملقب به زیباترین پسر کالج بودم و خمیشه دورم پر از دخترایی بود که بهم در خواست میدادن
استاد: این بار دیگه زنگ میزنم به والدینت
از گوشه کتم گرفت و رفتیم سمت دفتر ز استرس داشتم گوشه ناخنم و میخورم ازم شماره پدرم و پرسیدن وبهشون گفتم
زنگ زدن و منتظر موندیم تا پدرم بیاد یکم بعد دیدم یه پسر داره با ریلکس ترین حالت ممکن میره سمت کلاس
+ اون پسره هم دیر کرده خب جرا بهش گیر نمیدین؟
مدیر با پر رویی برگشت و گفت
کدیر: اون پدرش یکی از خر پولای مدرسه است معلومه که باهاش کاری نداریم
ادامه دارد....
- ۴.۵k
- ۱۹ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط