پارت 31
پارت 31
وسایل شکنجه و این چیزا
جینا: متوجه شدی
منم داشتم اشک میرختم
ا.ت: الان چیکار میتوتم بکنم
جینا: من بخاطر خودت اینکارو کردم
فرار کن
ا.ت: خب به کوک چی بگم
جینا:نمیدونم
ا.ت: یه نامه مینویسم
جینا: آره خوبه بیا این شماره منه باهام زنگ بزن که جات خوبه
ات: نمیخواد نگرانم باشی من خودم میرم پیش دوستم
جینا:شمارمو داشته باش
ا.ت: باشه
سریع از اونجا رفتم بیرون رفتم خونه یوری
یوری:سلام عزیزم
رفتم بغلش کردم و همه چیز رو براش تعریف کردم
یوری: وای اونموقع اسمش رو بهم گفته بودی
گفتم خیلی اشناست
ا.ت: ولی من چیزی دربارشون نشنیده بودم
یوری: واقعا اونا بزرگترین مافیاهای کره هستند
ا.ت: باور نمیکنم
یوری: یکی داره بهت زنگ میزنه
ا.ت: ولش کن جونگکوک
یوری: نمیخوای جوابشو بدی
ا.ت: من دیگه نمیخوام بگردم اونجا
یوری: منم نمیزارم
ا.ت: یعنی چیکار کنم
یوری:همینجا میمونی
وایسا بهم پیام داد
یوری: گفته چی
ا.ت: عزیزم کجایی رفتی سرکار
یوری: کار و میخوای چیکار کنی
ا.ت: نمیرم بهشون میگم یه کاری پیش اومده یه ماه مرخصی میگیرم
#کوک
#فیک
#سناریو
وسایل شکنجه و این چیزا
جینا: متوجه شدی
منم داشتم اشک میرختم
ا.ت: الان چیکار میتوتم بکنم
جینا: من بخاطر خودت اینکارو کردم
فرار کن
ا.ت: خب به کوک چی بگم
جینا:نمیدونم
ا.ت: یه نامه مینویسم
جینا: آره خوبه بیا این شماره منه باهام زنگ بزن که جات خوبه
ات: نمیخواد نگرانم باشی من خودم میرم پیش دوستم
جینا:شمارمو داشته باش
ا.ت: باشه
سریع از اونجا رفتم بیرون رفتم خونه یوری
یوری:سلام عزیزم
رفتم بغلش کردم و همه چیز رو براش تعریف کردم
یوری: وای اونموقع اسمش رو بهم گفته بودی
گفتم خیلی اشناست
ا.ت: ولی من چیزی دربارشون نشنیده بودم
یوری: واقعا اونا بزرگترین مافیاهای کره هستند
ا.ت: باور نمیکنم
یوری: یکی داره بهت زنگ میزنه
ا.ت: ولش کن جونگکوک
یوری: نمیخوای جوابشو بدی
ا.ت: من دیگه نمیخوام بگردم اونجا
یوری: منم نمیزارم
ا.ت: یعنی چیکار کنم
یوری:همینجا میمونی
وایسا بهم پیام داد
یوری: گفته چی
ا.ت: عزیزم کجایی رفتی سرکار
یوری: کار و میخوای چیکار کنی
ا.ت: نمیرم بهشون میگم یه کاری پیش اومده یه ماه مرخصی میگیرم
#کوک
#فیک
#سناریو
۱۶.۸k
۱۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.